عدم قضاوت :
دوستان عزیز ! یادمون باشه قضاوت های باطل آرامش رو در زندگی از ما میگیره.
ماها الکی خودمون رو اذیت می کنیم ، همش میشینیم در مورد این و اون قضاوتهایی می کنیم که اکثرش هم غلطه و گناه.
خداوند در قرآن می فرماید : "ان بعض الظن اثم"
گناهه ، گمان مثبت داشته باش ، هر وقت خواستی فکر بدی در مورد فردی بکنی سریع دست به دعا بردار و در حقش دعا کن.
دوستان عزیز ! لطفا از هم توقع نداشته باشیم ، توقع بیجا مانع پیشرفت ماست، مانع بزرگی برای موفقیته.
میرزا حسینقلی همدانی از اعجوبه های شیعه است ، اعجوبه ی عرفان ، وقتی ازش توصیه ای میخوان به یکی از شاگردهای معروفش یه جمله ی ساده میگه : " مرنج و مرنجان."
شاگرد از ایشون می پرسه ، خب ما سعی می کنیم کسی رو نرنجونیم ، دل کسی رو نشکنیم ، کسی رو اذیت نکنیم ، به همه محبت کنیم ولی اینکه از کسی نرنجیم خیلی سخته.
میرزا حسنقلی گفتن : خودت رو کسی ندون.
چقدر خوبه ما خودمون رو کسی ندونیم ، هر کی هر چی بگه دیگه برامون بی اهمیت میشه ، مرنج و مرنجان.
اما در چند مورد ما قضاوت غلط می کنیم :
1- قضاوت غلط در مورد وقایع :
کافیه یه نفر تو خونه نیم ساعت دیر بیاد ، سریع انواع و اقسام افکار و قضاوت های منفی می کنیم ، چی شده ؟ تصادف نکرده باشه ؟ الان کدوم کلانتری بریم ؟ بیمارستان رو ول کن الان باید بریم پزشکی قانونی ...
خب چرا فکرای مثبت نمی کنیم ، چرا هر اتفاقی میفته سریع برداشت منفی از اون واقعه داریم ، چرا به خدای خودمون بی اعتمادیم.
دوستان عزیز ! بیاید قول بدیم از این به بعد در مورد تمامی اتفاقات زندگیمون خوشبین باشیم.
2- قضاوت منفی در مورد خودمون :
ما بسیار بسیار در مورد خودمون بی انصافیم ، 2 بار در یک مورد موفق نمیشیم کلا در مورد خودمون فکر منفی می کنیم ، من نمی تونم ، من بی عرضه ام ، می دونستم نمیشه ...
هر وقت رفتاری ازت سر زد که ناراحت شدی ، برگرد به عقب ، زمانی که در اون کار موفق بودی و دوباره با انگیزه ادامه بده.
من تو سخنرانیم یه تپق بد میزنم ، خیلی ضایع ، سریع بگم ببخشید من میرم کار دارم ؟ نه ! همون لحظه برگردم به زمانی که 2 ساعت بدون تپق حرف می زدم ، و دوباره شروع کنم ، من قبلا می تونستم بدون تپق سخنرانی کنم ، حالا هم چیزی نشده که یه تپق زدم دیگه ، و دوباره سخنرانی رو ادامه بدم.
دوستان عزیز ، برای انسانی که اعتماد به نفس نداره ، اشتباه یک فاجعه است ، و برای کسی که اعتماد به نفس داره و نسبت به خودش بی انصاف نیست ، اشتباه طبیعیه .
انسان ممکن الخطاست ، دقت کنید ، جایزالخطا نیست ها ، یعنی ما اجازه نداریم هر کاری بکنیم و بگیم خب انسان جایز الخطاست دیگه ، نه ، ما ممکنه خطا کنیم ، انسان ممکنه خطا کنه ، ولی سریع باید درستش کنیم و درصدد جبران و عدم تکرارش بربیایم.
3- قضاوت منفی در مورد دیگران :
این بخش که دیگه غوغاست ، تا می تونیم در مورد تمامی اطرافیان فکر بد می کنیم ، تهمت می زنیم و غیبتشون رو می کنیم .
دوستان عزیز ، جک هم نوعی قضاوت غلط است ، یه ترکه هر هر هر ... یه اصفهانیه هر هر هر ...
اینا قضاوت غلطه ، غیبته ، و ما رو عقب میندازه از موفقیت.
اصلا کی گفته برای خندیدن باید جک گفت ؟ این همه حکایت شیرین ما داریم ، کلی خاطرات خنده دار داریم ، حتما باید چند نفر رو مسخره کنیم تا بخنیدم ، باید کسی رو دست بندازیم تا بخنیدم ؟ این چه دردیه که با بهش مبتلا هستیم ؟
خندیدن خیلی خوبه ، ولی از راه درستش.
یه آقایی به نام آقای کاتاریا در سال 1995 در هند برای نخستین بار باشگاه خنده راه انداخت ، تکنیک هایی که استفاده می کرد خیلی جالب بود ، و همه هم می خندیدن.
من یه باشگاه خنده تو تهران رفتم ، آقایی استاد بود که مجله هم داره ، دختر و پسر دور هم قروقاطی نشسته بودن ، استاد فرمودن خب حالا 1، 2، 3 که گفتم همه قهقهه بزنید ، یه خانوم جوونی هم کنار من نشسته بود همچین قهقهه میزد و دور خودش می چرخید که گفتم این 2 دقیقه دیگه میفته روی من ! خودمو جمع کرده بودم اون سمت که این بهم نخوره.
و در آخر کلاس هم بهشون گفتم که برای همه تون متاسفم .
آقای کاتاریا تکنیک های جالبی داره ، یکی شو براتون بگم.
دوستان فرض کنید اینجا در کل فضای کلاس فقط یه قلپ هوا وجود داره ، به اندازه ی نفس یه نفر فقط ، 1-2-3 که گفتم سریع سعی کنید اون یه قلپ رو خودتون بکشید بالا و نگه دارید ، اگه نکشید مردید ها ! خب 1 ... 2 ....... 3 ... بکشید !
(صدای خنده ی حضار ...)
چرا خندیدید ؟
من جک خنده داری گفتم ؟ کسی رو دست انداختم ؟ به قومی توهین کردم ؟
نه ! با یه تکنیک خیلی ساده از آقای کاتاریا.
دوستان سعی کنیم همیشه خنده رو باشیم ، پیامبر – علیه السلام – فرمودن : نزد خداوند کافر خوشرو ، بهتر از مومن بد رو و بدخو است.
این جمله خیلی مهمه ، حالا بعضی ها از پیامبر هم بیشتر می فهمن خب بابا خیلی التماس دعا !
دوستان عزیز ؛ سلولی در بدن ما وجود داره به اسم سلول قاتل ، کار این سلول ها اینه که وقتی سلول های ناسالم وارد بدن ما میشن ، اونها رو می کشه ، جالبه بدونید که خنده ، تعداد سلولهای قاتل رو زیاد می کنه.
در بعضی جاها در سیکل درمان بیماران از خنده استفاده می کنن.
کودکان روزی 300 بار می خندن !
مادر ترزا میگه : اجازه نده کسی سراغت بیاد و خوشحال تر تو رو ترک نکنه ، باید خوشحال ترش کنی ، امید بهش بدی و بعد از پیشت بره.
دعا:
دعا در لغت به معنی صدا زدن است.
دکتر الکسیس کار میگه : دعا قدرتمندترین صورت انرژی است که انسان می تواند ساطع کند.
دوستان عزیز ! اصل اینه که ما دعا کنیم ولی شرط اولیه ی رسیدن به خواسته اینه که باور کنیم دعای ما به جواب میرسه ، شرط اصلی و مهم تلقین مثبته.
تلقین یعنی جلو جلو لطف خدا رو دیدن ، اصل دعاست ، ولی شرط اجابت دعا تلقین مثبت است.
یه نفر توی خواب دید رفته پیش فرشته ها ، تند تند داشتن دارن پاکت هایی رو باز می کنن ، رفت جلو و گفت : ببخشید ، این نامه ها چیه ؟
- اینا دعاهای مردمه ، ما مسئول باز کردنشون هستیم و اینا رو می فرستیم برای خدا ... ببخشید اصلا وقت نداریم.
این بنده ی خدا یه مقداری جلوتر رفت و دید یه عده ی زیادی از فرشته ها تند و تند دارن یه نامه هایی رو تو پاکت میذارن!
گفت : ببخشید ، شما چیکار می کنید ؟
- اینا جوابهای خدا برای دعاهای مردمه ، ما داریم اجابت دعاها رو برای کسانی که دعا کردن می فرستیم ، ببخشید سرمون خیلی شلوغه ...
یه کم دیگه رفت جلو دید یه عده از فرشته ها بیکار نشستن ، گفت ببخشید اینجا چیکار می کنید ؟ چرا بیکارید ؟
- اینجا بخش تصدیق پاسخ های مردمه ، کسانی که به واسطه ی اجابت دعاهاشون از خدا تشکر می کنن ، نامه های تشکرشون میاد اینجا ، ولی متاسفانه کسی تشکر نمی کنه و به همین خاطر ما بیکاریم.
یک نفر خواب خدا رو دید ، تو خواب به خدا گفت خدایا میشه فردا نهار بیای خونه ی من ؟ خدا تو خواب بهش گفت بله میام.
وقتی از خواب بیدار شد ، سر از پا نمی شناخت ، شروع کرد به آماده شدن و پختن نهار و مرتب کردن خونه اش.
نزدیکای ظهر زنگ خونه ش به صدا در اومد ، گفت : چه خدای خوبی ؟ زودتر از موعد اومد ، رفت و در رو باز کرد ، دید یه پسربچه با لباس های کهنه جلوی در ایستاده .
- آقا من یتیم هستم و لباسی ندارم ، می تونید به من کمکی بکنید ؟
مرد بدون اونکه جوابی به پسربچه بده ، با عصبانیت در رو بست : من منتظر خدا هستم ، این پسرک چی میگه دیگه!
چند دقیقه بعد دوباره در خونه ش رو زدن ...
مرد با خودش گفت اینبار دیگه حتما خداست ، با لبخند به سمت در رفت ، مرد ژنده پوشی رو دم در دید.
- آقا من فقیرم ، سه روزه که چیزی نخوردم ، اگر خوردنی تو خونه داری کمی هم به من بده !
مرد باز هم بدون اینکه چیزی بگه در رو محکم بست : یه روز خدا خواست بیاد ها ، ببین چقد مزاحم پیدا میشه!
موقع نهار فرا رسید و باز هم در خونه به صدا در اومد ، مرد با خودش گفت : چه خدای وقت شناسی دارم ، سر وقت نهار اومد !
اینبار خوشحال تر سمت در خونه رفت ، در رو که باز کرد وا رفت ...
نون خشکی بود.
- آقا از صبح تا حالا چیزی گیرم نیومده ، شما نون خشک تو خونه تون ندارین به من بدید ؟
مرد با عصبانیت داد زد : من منتظر خدام ، شما ها چرا انقد مزاحم من و مهمونم میشید . و در رو محکم بست.
ظهر گذشت ، بعد از ظهر هم گذشت و خبری از خدا نشد ، شب رسید و مرد خوابید ...
دوباره خدا رو تو خواب دید ، با ناراحتی گفت : خدایا چرا بدقولی کردی ؟ چرا امروز نیومدی ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
خدا بهش گفت : اشتباه می کنی ، من سه بار در خونت رو زدم ، بهت نگاه کردم ، باهات حرف زدم ، ولی تو هر دفعه در رو محکم بستی...
دوستان عزیز ! خدا همینجاست ، کنار ما ، خیلی سخت نگیریم ، بعضی ها میگن ما انقد گناه داریم و آلوده ایم که اگه دعا هم کنیم خدا هیچ توجهی به ما نمی کنه !
آخه این چه غولیه که از خدا تو ذهنمون ساختیم ؟ به خدا این تصورها در مورد خدا غلطه.
یه بچه ای داره از رو جدول خیابون راه میره ، یهو پاش لیز میخوره و میفته تو جوب آب و هر چی آشغال و بوی بد و لجنه میچسبه به این بچه هه !
حالا از شما سوال می کنم ، این بچه با این سر و وضع اولین جایی که میره کجاست ؟
غیر از اینه که اولین جایی که میره پیش مادرشه ؟ مادره غر میزنه ها ، این چه سر و وضعیه واسه خودت درست کردی ، ولی با آغوش باز لباسهای بچه رو عوض می کنه ، اون رو حموم میبره و تمیزش می کنه از آلودگی ها.
دوست من ! هر وقت آلوده ی آلوده ی آلوده ی آلوده شدی ، تنها کسی که میتونی پیشش بری خداست.
نگو آلوده ام ، خدا طردم می کنه ، صدامو نمی شنوه...
پیامبر فرمودند : خدا شنونده ی دعاست.
شیخ خرقانی از عرفای بزرگ یه شب در حال عبادت بود ، ندایی از طرف خدا رسید که : ای شیخ ! میخواهی دورن تو را به مردم نشان دهیم تا از گرد تو پراکنده شوند ؟
شیخ خرقانی در پاسخ گفت : می خواهی چنان از بخشش و مهربانی تو برای مردم بگویم که دیگر هیچ کس عبادتت نکند؟
جواب داده شد : نه تو چیزی بگو و نه ما !
خدا خیلی مهربونه ، همه رو می بخشه. از رحمت و بخشش و مهربونی خدا مبادا ناامید بشید ها .
اما چند نکته در مورد دعا :
1- با ادب از خدا بخواهیم :
فرض کنید رئیس سازمان ملل گفته برید فرهنگ رو بیارید دفتر من باهاش کار دارم ، من کلی خوشحال میشم ، اوووه چقد خواسته می تونم مطرح کنم ، چقد توصیه می تونم بگیرم ، کلی میشینم برنامه ریزی می کنم.
خب حالا وقتی من رفتم اونجا ، میزنم پشت رئیس سازمان ملل میگم چطوری ؟ اینم خواسته های منه ؟
نه!
اول مودب وارد میشم ، سلام می کنم ، میگم ممنونم که وقتتون رو در اختیار من گذاشتید خیلی از لطفتون متشکرم و ...
وقتی هم وقت ملاقات تموم شد ، و میخوام برم ، پاکت خواسته هام رو میدم و میگم اینا رو هم لطفا ملاحظه کنید خواسته های منه ، با همون حالت مودبی که وارد شدم خداحافظی می کنم و میرم.
حالا ما با خدا چجوری برخورد می کنیم ، دستامونو میگیریم بالا : ماشین میخوام ، خونه میخوام ، همسر میخوام ، کار میخوام...
دوستان عزیز ، از خدا تشکر کنیم اول ، بگیم ممنونم که میتونم باهات صحبت کنم ، ممنونم که حرفامو می شنوی ، ممنونم که الان پیش تو هستم ، ما بد با خدا صحبت می کنیم.
پس مودبانه از خدا خواسته هامون رو بطلبیم.
2- آرام و متین از خدا درخواست کنیم :
بعضی خانوما – جسارت نباشه ها – دیدین تو امامزاده ها ، همچین داد میزنن ، بابا آروم ، همه باید بفهمن شما حاجت داری؟
خداوند می فرماید : مرا در خفا بخوانید ، لازم نیست همچین داد بزنی 7 تا محله اونورتر بگن خواسته ات چیه !
با آرامش ، آرام ، مودب خواسته مون رو بخوایم.
3- لطفا اصرار کنید:
گیر بدین به خدا لطفا ، اصرررررررراررر کنید ، خواسته تون رو بگید و ولش نکنید.
خداوند می فرماید : من دوست ندارم مردم در درخواست از یکدیگر اصرار کنند ، ولی دوست دارم در درخواست از من اصرار کنند.
ولی گیر دادن متفاوت با اینه که یه چیز مشخص رو بخوایم ها !
آخر دعاهاتون هم بگید اگر به صلاحمه ، چون شاید اجابت اون دعا – ما چه میدونیم – شاید باعث دردسر و مکافات و بلا برای ما بشه.
4- لطفا چیزای عجیب و غریب هم از خدا نخواید :
بعضی ها یه خواسته هایی دارن که برای اجابت اون کل آفرینش باید بهم بریزه.
یه پسربچه ای دستاشو بالا گرفته بود به خدا می گفت :
خدایا میشه کوه هیمالیا رو ببری تو ایتالیا ؟
میشه رشته کوه البرز رو ببری تو شیراز ؟
میشه دریاچه ی ارومیه رو ببری نیشابور ؟
دعاش که تموم شد مادرش گفت پسرم این چه دعاهاییه که می کنی ؟
پسربچه گفت : آخه اینا رو تو امتحان غلط جواب دادم ، اگه این دعاها مستجاب بشه من نمره ام بیست میشه !
خواسته های عجیب از خدا نداشته باشیم.
5- گاهی اجابت به تاخیر میفته :
یه روز مجنون شنید لیلی داره آش میده ، سریع کاسه اش رو برداشت ، کلی تو صف وایساد نوبتش که رسید لیلی ظرف مجنون رو شکست ، مردم به مجنون گفتن تو که انقد لیلی لیلی می کنی ، دیدی چه برخوردی باهات کرد ؟ مجنون گفت شماها نمی فهمید:
اگر با من نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی
لیلی با خودش گفته اگه آش بهش بدم این میره ، ولی بذار کاسه ش رو بشکنیم تا بره یه کاسه دیگه برداره دوباره بیاد تو صف ، منم ببینمش کیف کنم...
بعضی وقتا خدا هم خواسته ی ما رو نمیده ، میگه : تو بنده ی خوبی هستی ، برو دوباره ته صف من نگات کنم کیف کنم.
6- لطفا فقط برای خودتون دعا نکنید ، برای دیگران هم دعا کنید:
در دعا خودخواهی نکنیم ، فقط برای خودمون دعا نکنیم ، این همه هر روز ایمیل برای من میاد ، همش میگن من این مشکل رو دارم اون مشکل رو دارم ، خب چرا یه ایمیل نمیاد که کسی به من بگه همسایه ی من فلان مشکل رو داره ، خواهر من این مشکل رو داره و ... چجوری کمکش کنم.
دوستان من ! برای کسانی که دستشون از دنیا کوتاهه دعا کنیم ، برای درختها و حیوانات دعا کنیم ، چیز عجیبیه ؟ میدونید چندتا حیوون تو همین شهر بر اثر سرما و گرسنگی می میرن ؟ بده که دعاشون کنیم ؟
کسی که همه ی عالم رو دعا می کنه ، ذره ذره ی کائنات به کمکش میان.
یک شب امام حسن – علیه السلام – دیدن خانوم حضرت زهرا دارن دعا می کنن ، حضرت زهرا تا صبح اسم تک تک همسایه ها رو بردن و مشکلات اونها رو یکی یکی برای خدا بیان کردن ، امام حسن صبح به مادرشون عرض کردن : چرا برای خودتون دعا نکردید ، فرمودن : پسرم ، الجار ثم الدار ، اول همسایه ها بعد خودم.
امام صادق – علیه السلام – فرمودن : وقتی بنده ای چیزی رو برای کس دیگری از خدا درخواست می کنه ، صدها هزار برابرش رو خدا به خود اون فرد میده.
7- به زبون خودت با خدا حرف بزن و دعا کن:
تو قنوت نمازاتون به فارسی با خدا حرف بزنید ، هیچ اشکالی نداره .
بگو خدایا انقدر بهم مال بده که هر کی ازم چیزی خواست سریع بهش بدم.
خدایا انقدر به من عشق بده که بارانی از عشق رو برای مردم به ارمغان بیارم.
خدایا انقدر به من علم بده که به همه خدمت کنم.
خدایا میشه باهات رفیق بشم ؟ خدایا التماس دعا ...
دوست من !در طول روز با خدا حرف بزن ، چقد پیش میاد در طول روز که 3 ثانیه بیکار باشیم ؟ خیلی نه ؟
خب تو همین سه ثانیه ها چه ایرادی داره که یه نگاهی به آسمون بکنیم ، یه لبخندی بزنیم و بگیم خدایا دوستت دارم ؟ چقدر قشنگه.
نصفه شب پتو از روت کنار رفته بلند میشی یه چشمت نصفه بازه ، می گردی پتو رو پیدا می کنی می کشی رو خودت و ادامه ی خواب ...
دوست من ! بیخودی اون پتو از روت نرفته کنار بیخودی بیدار نشدی ، همون دو ثانیه به خدا بگو خیلی باحالی ، دوباره بخواب ، گفتیم دعا یعنی صدا کردن ، دو ثانیه پاشدی با همون حالت خواب آلودت یگو ، خدایا دوستت دارم ، خدایا یه رفیق نمی خوای ؟
همین دعاهای به ظاهر کوچک معجزاتی در زندگی من و شما به وجود میاره.
سه تا کارگر توی آمریکا داشتند دیوار یک کلیسا رو آجر به آجر می ساختن.
یکی رد شد به اولیه گفت"چی کار می کنی؟"
گفت"مگه -کوری- مسخره!! دارم جون می کنم! چی کار می کنم! وایسادی منو نگاه می کنی!
به دومی گفت "چی کار می کنی؟"
گفت"آقا داریم زحمت می کشیم! نون حلال! پول در میاریم! خرج زن و بچه!
به سومی گفت"چی کار می کنی؟"
گفت"دارم دیوار زیباترین کلیسای شهرمون رو درست می سازم"!
هر سه، کارگر
هر سه، ساعت کار مساوی
هر سه، به یک اندازه دست مزد می گیرن
ولی نگاهشون به زندگی متفاوت است.
و مهم تر اینکه اینها توی زندگیشون هم برخورد هاشون مبتنی بر همون تفکر و بینش است.
دوستان عزیز یک خانم معلمی در آمریکا کاری کرد که اسم او در تمام کتاب های تربیتی و پرورشی چاپ شد.
تمام دوستانی که در دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی تربیتی خوندن امکان ندارد که قضیه این خانم رو نخونده باشند.
معلمی با 28 سال سابقه کار به اسم خانم"دُنا".
خانم دُنا یک روز رفت سر کلاس با یک جعبه کفش.
جعبه ی کفش رو گذاشت روی میز.
به دانش آموزها گفت"بچه ها میخوام"نمی تونم هاتون"رو یا بنویسید یا نقاشی کنید و اینها رو بیارید بریزید در جعبه ی کفشی که روی میز منه"
"من نمی تونم خوب فوتبال بازی کنم.
" من نمی تونم دوچرخه سواری کنم.
"من نمی تونم درس ریاضی رو خوب یاد بگیریم"
"من نمی تونم با رفیقم که قهر کردم، آشتی کنم"
"من نمی تونم با داداشم روزی سه بار تو خونه دعوا نکنم"
بچه های دبستانی شروع کردند به کشیدن نمی توانم هاشون.
خودش هم شروع به نوشتن کرد.
نمیتونم ها یکی یکی در جعبه ی کفش جا گرفت.
وقتی همه ی نمی توانم ها جمع شد در جعبه رو بست و گفت"بچه ها بریم تو حیاط مدرسه"
بیلی برداشت و گودالی حفر کرد.
گفت"بچه ها امروز میخوایم نمی تونم هامون رو دفن کنیم"
جعبه رو گذاشت توی گودال و شروع کرد با بیل روی اون خاک ریختن.
وقتی که تمام شد به سبک مسیحی ها گفت"بچه ها دست های هم رو بگیرید"
خودش هم شد پدر مقدس و شروع کرد به صحبت کردن.
"ما امروز به یاد و خاطره ی شاد روان «نمی توانم» گرد هم آمدیم. او دیگر بین ما نیست. امیدوارم بازماندگان او «می توانم» و «قادر هستم»، روزی همانند او در تمام جهان مشهور و زبان زد شوند و «نمی توانم» در آرامگاه ابدی خود به سر برد.
به بچه ها گفت "برید کلاس".
بچه ها وقتی وارد کلاس شدن دیدن مقداری کیک و مقدار زیادی پفک داخل کلاس گذاشته شده.
وسط کیک یک مقوا بود و نوشته بود"مجلس ترحیم نمی توانم"!
بعد از اینکه کیک رو خوردن، مقوا رو برداشت و چسبوند کنار تابلوی کلاس.
تا پایان اون سال تحصیلی، هر کدوم از بچه ها که به هر دلیلی به معلمش می گفت"خانم، نمی تونم"، در جوابش خانم دنا یه لبخندی می زد و اون مقوا رو نشونش می داد و خود اون بچه حرفش رو می بلعید و ادامه نمی داد.
پایان اون سال تحصیلی شاگردان خانم دُنا بالاترین نمره ی علمی رو در مدرسه ی خودشون کسب کردند.
یه قول همین الان همه مون به هم دیگه بدیم. قول بدیم نمی توانم ها رو خاک کنیم.
1- بخشش دیگران
نخستین کلید موفقیت بخشش دیگران است ، برای پرواز کردن و اوج گرفتن باید سبکبال بود ، باید دلمون رو از کینه ها و ناراحتی ها و شکوه ها از دیگران خالی کنیم.
دوستان عزیز یادمون باشه کسی که دیگران رو می بخشه و از اونها می گذره یک عمر خوشحاله و کسی که انتقام می گیره فقط یک لحظه خوشحاله .
نبخشیدن دیگران ضایع کردن حق خودمونه ، ما خودمون رو قربانی رفتارهای دیگران می کنیم ، کنترل زندگیمون رو دست بقیه می سپریم و این غلطه.
شاید دیگران لایق بخشیده شدن نباشن ، اما ما هم لایق یه زندگی آرام نیستیم ؟
بخشش دیگران دو مرحله داره :
مرحله اول : آزاد کردن ذهن و بخشیدن درونی :
وجود ناآراممون رو باید آرام کنیم ، باید کینه ها و ناراحتی ها رو از وجودمون پاک کنیم ، لفظی نه ها ، واقعا تصمیم بگیریم هر چی کینه و ناراحتی و کدورته از وجودمون ببریم بیرون. این مرحله ی اول.
مرحله ی دوم : نشان دادن بخشش در عمل :
هیچ ایرادی نداره در ازای بی مهری هایی که دیدیم محبت کنیم ، اصلا هنر اینه که وقتی کم لطفی و بی مهری از دیگران می بینیم بهشون محبت کنیم ، وگرنه اگر دیگران محبت کنن ما هم متقابلا بهشون محبت کنیم که کار خاصی انجام ندادیم.
آمیرزا جوادآقای ملکی تبریزی از عرفای بزرگه ، ازشهر خودش بلند میشه میره محضر میرزا حسینقلی همدانی و مدتی رو در محضر این عالم و عارف بزرگ شاگردی می کنه. بعد مدتی تصمیم می گیره به شهر خودش برگرده به میرزا حسیقلی تصمیمش رو مطرح می کنه و میگه اون چیزی رو که باید در این مدت کسب کردم ، میرزا حسینقلی به عنوان آخرین توصیه به میرزاجواد میگه : "هر وقت تونستی کفش کسانی رو که باهاشون مشکل داری جفت کنی اون وقت آدم شدی.
این توصیه ی کسی هستش که از عرفای بزرگه ، این کار هم کار هر کسی نیست.
یک مرد شامی یک روز در مدینه امام حسین –علیه السلام- رو دید و قربه الی الله هر چی خواست دشنام و توهین به حضرت گفت . امام حسین بدون اینکه خشم بگیره ، نگاهی پر ازمهر وعطوفت به مرد کرد و پس از آنکه چند آیه از قرآن –مبنی بر حسن خلق و عفو اغماض قرائت کرد - به او فرمود:«ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم.» بعد از مرد پرسید:«آیا از اهل شامی؟» جواب داد: آری. فرمود: «من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه آن را می دانم.»
پس از اون فرمودن:«تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.»
مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند و هرگز گمان نمی کرد با یک همچین گذشت و اغماضی روبرو بشه، چنان منقلب شد که گفت:«آرزو دارم زمین شکافته بشه و من به زمین فرو برم و اینچنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم. تا این ساعت برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از آن ساعت برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست.»
این سیره ی اولیای خداست ، کسانی که به خدا متصل هستند ، بخشش دیگران خیلی مهمه.
حضرت علی –علیه السلام – وصیتی رو تحت عنوان یک نامه به امام حسن می نویسن و مطالب مهمی رو در اون نامه ذکر می کنن از جمله می فرمایند:
پسرم ! چون برادرت از تو برید ، تو با او پیوند برقرار کن ، عذر او را بپذیر و چنان با او رفتار کن که گویی اون مولاست و تو عبد او هستی.
البته اینها در مورد کسانی هستش که لایق هستن ، با دشمن و آدم نالایق نمیشه اینطوری برخورد کرد ، ولی خیلی از کسانی که از ما بریدن و یا ما از اونها بریدیم دشمن نیستن.
خداوند در سوره ی مبارکه ی آل عمران می فرماید : به سوی مغفرت پروردگار بشتابید ، خدا این مغفرت رو مخصوص برخی افراد میدونه ، و در ادامه میگه این مغفرت و بخشش ویژه ی نیکوکارانه ، و در ادامه نیکوکاران با این وصف تعریف می کنه:
"عافین عن الناس" یعنی کسانی که از مردم می گذرند ، از خطاهای مردم چشم پوشی می کنن.
دوستان عزیز ، با بخشش دیگران هاله های انرژی قوی تری پیدا می کنیم ، با بخشش دیگران سبک تر میشیم و راه رو برای موفقیت هموارتر می کنیم.
پس همین حالا هر چی ناراحتی و کینه و کدورت داریم از دیگران رو از وجودمون خالی کنیم ، این اولین کلید طلایی موفقیته که برای شما گفتیم.
و اما چند نکته در مورد کارما :
• چرا برای بعضی ها کارما عمل نمی کنه ؟
یه مثال براتون بزنم ، یه لکه ی چای اگر بیفته رو عینک من سریع می فهمم نه ؟ عینکم رو درمیارم و پاکش می کنم.
حالا فرض کنید یه لکه که نه ، یه لیوان چایی خالی بشه رو یه فرش سیاه ! کسی چیزی می فهمه ؟ معلومه که نه !
اگر فکر و نیت بدی داشتی و کارما برات خیلی سریع عمل کرد و فهمیدی برو خدا رو هزار مرتبه شکر کن که وجود زلالی داری و خدا سریع ایراداتت رو نشونت داده.
حضرت یعقوب یه کبابی درست کرده بود بوی کباب رفته بود تو خونه ی همسایه و ایشون به همسایه از اون کباب نداده بود ، دقیقا همون شب ، حضرت یوسف اون خواب معروف رو دید ، حضرت یوسف هم به خوابش مغرور شد ، نتیجه چی شد ؟
چندین سال یعقوب انتظار یوسف رو کشید و دوری اون رو تحمل کرد و یوسف هم که تو چاه افتاد و ...
هر چی وجود زلالتر باشه ، کارما زودتر و بیشتر عمل می کنه.
• دنیا ظرفیت کامل برای کارما رو نداره :
خیلی ساده است ، کسی که 20 نفر رو کشته با کسی که یک نفر رو کشته تو این دنیا یه جور عقوبت می بینن ، هر دو قصاص میشن و می میرن ، ولی این ظرفیت دنیاست که خیلی کمه برای کارما.
• نگران کارما نباشید ، به شرطی که ...
دوستان عزیز ما همه گناهانی تو دنیا داشتیم ، ما کم به پدر و مادر و همسر و فرزندمون کم لطفی نداشتیم ، ما کم حق دیگران رو نخوردیم ، اوووه کلی خب ما میخوایم از این به بعد آدم خوبی بشیم ، ولی کارما سرجاشه که ! ای بابا ! پس آدم خوبی نشیم چه فایده!
نه دوست من ! خیالت راحت باشه ، خدا خودش قول داده اگه از ته ته دل بخوای جبران کنی و دیگه ظلم نکنی دچار عقوبت نمیشی.
خدا می بخشه به شرطی که تو تصمیم بگیری واقعا نیت و اعمالت رو اصلاح کنی ، و اینجوری کارما متوقف میشه.
حضرت یونس در شکم ماهی اقرار کرد و خدا او رو نجات داد.
چقدر این قصه های خدا قشنگه ، قصه های خدا یافتنی هست نه بافتنی ! چقدر خوبه قصه های سازنده بگیم و بشنویم.
انقدر قصه های وارداتی و کارتن و ... اومده که فراموش کردیم ما یه زمانی پوریای ولی داشتیم.
دوستان عزیز ، آخرین قانونی که میگیم که خیلی مهمه قانون دارما است :
دارما میگه هر چیزی در دنیا وظیفه ای داره ، همه ی ما انسانها موجودات منحصر به فردی هستیم با ماموریت های منحصر به فرد ، تک تک ما آدمها اونقدر ارزشمندیم که اگر نباشیم پازل جامعه به هم می خوره.
تک تک ما با رسالت و ماموریت خاصی به این دنیا اومدیم ، باید بگردیم و پیداش کنیم.
ما اومدیم که خوب باشیم و خدمت کنیم ، اومدیم که از من به ما برسیم.
ببین چیکار می تونی بکنی ، چطور می تونی دست مردم رو بگیری کمکی بکنی و سنگی رو از سر راهشون برداری ؟
من و شما مسئولیم در قبال تمامی آدمهایی که دور و بر ما هستند .
حضرت موسی پیامبر خیلی با حالیه ، یه سوال هایی از خدا پرسیده که هیچ پیامبر دیگه ای جرات پرسیدنش رو نداشته !
حضرت موسی یکبار از خدا پرسید : خدایا اگه آدم بودی چیکار می کردی خدا از دستت راضی بشه ؟
خدا فرمود : روی زمین می گشتم ببینم چه کسی هست که احتیاج به کمک داره یا مشکلی داره ، بهش کمک می کردم . مشکلش رو حل می کردم.
این هم از قوانین مهم هستی.