دهمین کلید موفقیت : یکپارچه شدن با خود و دیگران
دوستان عزیز ، ممکنه ما از خیلی از کارهای دیگران خوشمون بیاد یا خوشمون نیاد ، اشکالی نداره بگیم ما از اون کار خوشمون نیومده ، هیچ اتفاقی هم نمی افته .
"یکپارچه شدن با دیگران" یعنی حرف دلمون رو به اونها بزنیم ، نه اینکه حرف رو نگیم ، قایم کنیم ، بعد بریم پشت سر او ازش بد بگیم ، یا تهمت بزنیم ، یا غیبت بکنیم.
ولی حرف رو "درست" بزنیم ،
امام حسن و امام حسین کودک بودن ، داشتن به مسجد می رفتن ، دیدن یه پیرمردی داره وضو میگیره اشتباه ، گفتن بریم بهش بگیم ، با خودشون گفتن اگه الان بریم بهش بگیم ما دو تا کوچیکیم ، ممکنه بهش بر بخوره ، یه کاری کردن ، رفتن پیش پیرمرده گفتن ببخشید میشه بگید وضوی کدوم یکی از ما درسته ؟
و هر دو هم درست وضو گرفتن ، پیرمرده گریه می کنه و میگه ، شما هر دوتون درست وضو گرفتید ، اونی که اشتباه وضو گرفته منم.
یکپارچه شدن با دیگران یعنی حرفمون رو بزنیم ، ولی درست ، چرا ؟
یادتونه تو بحث هاله های انرژی گفتم زمانی ما قوی ترین هاله های انرژی رو از خودمون ساطع می کنیم که در وضعیت آلفا باشیم ؟
وضعیت آلفا زمانی پدید میاد که ما در آرامش کامل باشیم ، کسی که با دیگران یکپارچه نیست ، مدام در ذهنش با دیگران در حال جنگه.
اه اه مرده شورشو ببرن ، این چه کاری بود کرد ، چقدر بی جنبه است ...
این که نمی تونه تو وضعیت آرامش کامل – آلفا – باشه ، پس به سادگی این آدم از جذب پرتراکم ها محروم می شود.
گاهی ما چیزهای کوچک رو به خاطر اینکه حاضر نیستیم به دیگران بگیم ، اونقدر جمع می کنیم که میشه یک اقیانوس و از پسش بر نمیایم.
یادمون باشه در یک ارتباط دو یا چند جانبه اختلاف سلیقه یک امر طبیعیه ، هیچ اشکالی نداره ما از منظرهای مختلف به یک مسئله نگاه کنیم ، ولی متاسفانه ما عمرمون رو برای این میذاریم که بگیم "من درست میگم" ، ما عمرمون رو برای مسائلی که نمی دانیم تلف می کنیم ، از ندانسته هامون دفاع می کنیم !
در یکپارچه شدن ، باید بپذیریم ، دیگران ، نظرات ، برداشت ها و سلیقه های شخصی خودشون رو دارن ، ما نمی تونیم نظر خودمون رو به اونها تحمیل کنیم .
ولی می تونی خیلی ساده ، خیلی رک ، خیلی راحت ، قبل از اینکه کلی خودمون رو آزار بدیم ، به اونها بگیم من از این رفتار یا کارت خوشم نیومد ، این باعث میشه نه ما برای اونها فیلم بازی کنیم و نه اونها برای ما نقاب بزنن ، سالهاست داریم برای هم فیلم بازی می کنیم ، ادا در میاریم.
سالهاست داریم به هم دروغ میگیم ، چقدر خوب بود رک و راحت بودیم و فیلم بازی نمی کردیم.
دوستان عزیز : همین امروز برید سراغ خانواده هاتون ، بگید مادرم ، پدرم ، همسرم ، برادرم من از این رفتارت خوشم نیومد راستش این رفتارت داره منو آزار میده.
برید و بهشون حرف دلتون رو بگید ولی خیلی با احتیاط !
ببوسش نوازشش کن بغلش کن خیلی آروم ، خیلی با دقت ولی حرفتو بزن ، نذار این جمع بشه تو دلت ، چون اگه جمع شد دیگه هاله های انرژی قوی ای نخواهی داشت ، و نمی تونی در زندگی چیزی رو جذب کنی ، و مطمئنا به موفقیت عمده ای هم دست پیدا نخواهی کرد.
همونطوری که تو حرف دلت رو به اونها میزنی همین امشب ازشون خواهش کن اونها هم حرف دلشون رو به تو بزنن.
اگه جایی رفتار بدی داشتم بهم بگین ، اگر از دستم ناراحت شدی بهم بگو ، اگر رفتاری تو رو ناراحت کرده منو در جریان بذار.
حرفمون رو بزنیم ولی درست ، با زمینه سازی ، با لبخند ، با شوخی ، با مهر با محبت ، ولی حرف رو به هیچ وجه نگه نداریم تو خودمون.
دهمین کلید موفقیت : یکپارچه شدن با خود و دیگران
دوستان عزیز ، ممکنه ما از خیلی از کارهای دیگران خوشمون بیاد یا خوشمون نیاد ، اشکالی نداره بگیم ما از اون کار خوشمون نیومده ، هیچ اتفاقی هم نمی افته .
"یکپارچه شدن با دیگران" یعنی حرف دلمون رو به اونها بزنیم ، نه اینکه حرف رو نگیم ، قایم کنیم ، بعد بریم پشت سر او ازش بد بگیم ، یا تهمت بزنیم ، یا غیبت بکنیم.
ولی حرف رو "درست" بزنیم ، همسرش یه کار بدی می کنه ، آقای فرهنگ گفته یکپارچه شدن با دیگران ، باید بهش بگم !
- آخه مسخره این چه کاری بود که کردی !
اینطوری نگید ها ، درست بگید.
امام حسن و امام حسین کودک بودن ، داشتن به مسجد می رفتن ، دیدن یه پیرمردی داره وضو میگیره اشتباه ، گفتن بریم بهش بگیم ، با خودشون گفتن اگه الان بریم بهش بگیم ما دو تا کوچیکیم ، ممکنه بهش بر بخوره ، یه کاری کردن ، رفتن پیش پیرمرده گفتن ببخشید میشه بگید وضوی کدوم یکی از ما درسته ؟
و هر دو هم درست وضو گرفتن ، پیرمرده گریه می کنه و میگه ، شما هر دوتون درست وضو گرفتید ، اونی که اشتباه وضو گرفته منم.
یکپارچه شدن با دیگران یعنی حرفمون رو بزنیم ، ولی درست ، چرا ؟
یادتونه تو بحث هاله های انرژی گفتم زمانی ما قوی ترین هاله های انرژی رو از خودمون ساطع می کنیم که در وضعیت آلفا باشیم ؟
وضعیت آلفا زمانی پدید میاد که ما در آرامش کامل باشیم ، کسی که با دیگران یکپارچه نیست ، مدام در ذهنش با دیگران در حال جنگه.
اه اه مرده شورشو ببرن ، این چه کاری بود کرد ، چقدر بی جنبه است ...
این که نمی تونه تو وضعیت آرامش کامل – آلفا – باشه ، پس به سادگی این آدم از جذب پرتراکم ها محروم می شود.
دوستان عزیز !
گاهی ما چیزهای کوچک رو به خاطر اینکه حاضر نیستیم به دیگران بگیم ، اونقدر جمع می کنیم که میشه یک اقیانوس و از پسش بر نمیایم.
یادمون باشه در یک ارتباط دو یا چند جانبه اختلاف سلیقه یک امر طبیعیه ، هیچ اشکالی نداره ما از منظرهای مختلف به یک مسئله نگاه کنیم ، ولی متاسفانه ما عمرمون رو برای این میذاریم که بگیم "من درست میگم" ، ما عمرمون رو برای مسائلی که نمی دانیم تلف می کنیم ، از ندانسته هامون دفاع می کنیم !
در یکپارچه شدن ، باید بپذیریم ، دیگران ، نظرات ، برداشت ها و سلیقه های شخصی خودشون رو دارن ، ما نمی تونیم نظر خودمون رو به اونها تحمیل کنیم .
ولی می تونی خیلی ساده ، خیلی رک ، خیلی راحت ، قبل از اینکه کلی خودمون رو آزار بدیم ، به اونها بگیم من از این رفتار یا کارت خوشم نیومد ، این باعث میشه نه ما برای اونها فیلم بازی کنیم و نه اونها برای ما نقاب بزنن ، سالهاست داریم برای هم فیلم بازی می کنیم ، ادا در میاریم.
سالهاست داریم به هم دروغ میگیم ، چقدر خوب بود رک و راحت بودیم و فیلم بازی نمی کردیم.
دوستان عزیز : همین امروز برید سراغ خانواده هاتون ، بگید مادرم ، پدرم ، همسرم ، برادرم من از این رفتارت خوشم نیومد راستش این رفتارت داره منو آزار میده.
برید و بهشون حرف دلتون رو بگید ولی خیلی با احتیاط !
ببوسش نوازشش کن بغلش کن خیلی آروم ، خیلی با دقت ولی حرفتو بزن ، نذار این جمع بشه تو دلت ، چون اگه جمع شد دیگه هاله های انرژی قوی ای نخواهی داشت ، و نمی تونی در زندگی چیزی رو جذب کنی ، و مطمئنا به موفقیت عمده ای هم دست پیدا نخواهی کرد.
همونطوری که تو حرف دلت رو به اونها میزنی همین امشب ازشون خواهش کن اونها هم حرف دلشون رو به تو بزنن.
اگه جایی رفتار بدی داشتم بهم بگین ، اگر از دستم ناراحت شدی بهم بگو ، اگر رفتاری تو رو ناراحت کرده منو در جریان بذار.
حرفمون رو بزنیم ولی درست ، با زمینه سازی ، با لبخند ، با شوخی ، با مهر با محبت ، ولی حرف رو به هیچ وجه نگه نداریم تو خودمون.
دوستان عزیز !
این یکپارچه شدن با دیگران بود ، یکپارچه شدن با خود یعنی چی ؟
ما در وجودمون یه چیزی داریم که بهش میگن کودک درون ، کودک درون در واقع کودکی است درون ما که پنهانه ، بسیار با نشاطه ، بسیار بی دغدغه است ، انقد راحت می خنده ، انقد راحت سوال می پرسه ، همچین از ته ته دلش گریه می کنه.
دوست داره بازی کنه ، کشف کنه ، ور بره ، خیلی پاکه ، بی شیله پیله است.
در درون همه ی ما این کودک وجود داره ، همه ی لحظات برای کودک درون ما تازه است ، همه ی لحظات براش مملو از خلاقیته ، کودک درون ما می تونه با یه تیکه چوب ساعتها تفنگ بازی کنه ، می تونه با یه تیکه پارچه ساعتها عروسک بازی کنه.
پیامبر می فرمایند کودکان را به سه دلیل دوست دارم : درست می کنند و خراب می کنند و هر دو را بازی می دانند.
قهر می کنند و آشتی می کنند و کینه به دل نمی گیرند.
روزی خدا رو می خوردند بدون انکه به اسباب آن فکر کنند.
این کودک ما منظورمونه...
بچه هه پای مامانشو میگیره : مامان مامان مامان !
چیه ؟
شام چی داریم ، یعنی چی ؟ یعنی شام داریم ، فقط میخواد بدونه چیه شام.
ما چجوری هستیم ؟ فردا شام چی بخوریم ؟ وسط برجه پولامون تموم شده چی کوفت کنیم ؟
ولی اون بچه هه مطمئنه که شام داریم.
اگه از یه بچه بپرسیم چقدر دوستم داری چی میگه ؟
3 تا ، پنج تا ، ده تا ، قد گل ها ، قد خدا ...
این دستای کوچولوش رو باز می کنه میگه انقدر...
ما چی ؟ یکی ازمون این سوال رو بپرسه چی میگیم ؟
باز دوباره چی میخوای ؟ باز دوباره چه گندی زدی ؟ یعنی به عشق من شک داری ؟ این همه کادو واست خریدم نفهمیدی؟
یک ساعت سخنرانی می کنه که بگه دوستت داره !
کودک درون ما بخش عاطفی و احساسی وجود ماست.
ما وقتی کودک بودیم خیلی راحت می خندیدیم ، خیلی راحت گریه می کردیم ، ادم بزرگا به ما یاد دادن که باید هر جایی نمیشه خندید ، هر جایی نمیشه گریه کرد ، زشته خرس گنده ! مرد که گریه نمی کنه ، بچه هه سه سالشه ! مرد که گریه نمیکنه !
وقتی کودک بودیم خیلی راحت اعتماد می کردیم ، آدم بزرگا به ما یاد دادن نمیشه به هر چیزی اعتماد کرد.
آدم بزرگا کم کم نقاب های بالغانه بر چهره ی من و شما زدن ، آدم بزرگا به ما یاد دادن ما هم آدم گنده باشیم ، ولی کودک درون من و شما هیچ وقت بزرگ نمیشه ، اون همیشه زنده است ، ولی زندانی ، پشت میله ها ، سالهاست سعی می کنه توجه من و شما رو به خودش جلب کنه ولی ما محل بهش نمیذاریم ، کودک درون من و شما خیلی حساسه ، باید بهش فرصت بدیم خودش رو نشون بده ، باید از ما لبخند دریافت کنه تا احساس امنیت کنه و خودش رو نشون بده.
کودک درون من و شما خیلی جسمانیه ، دوست داره بالا و پایین بپره ، دوست داره جیغ و داد کنه ، ورجه وورجه کنه ، دوچرخه سواری کنه ، توپ بازی کنه ، بدوئه ، کودک درون من و شما دوست داره میوه ها رو همچین با ملچ مولوچ بخوره که همه بفهمن !
یه آقای کت شلواری اومد تو پارک دید چند تا جوون 17-18 ساله میرن رو سرسره و تاپ و شادی می کنن ، گفت : جوونای امروز چقدر جلف شدن ، بی تربیتا ! خجالت نمی کشن !
ببین آقا ، بیخودی ژست نگیر ، اگه کسی تو پارک نبود الان خودت هم با همون کت و شلوارت بالای سرسره بودی !
کدومتون دوست دارید تو پیاده رو دستاتون رو باز کنید و از روی جدول تعادلتون رو حفظ کنید و برید ؟
کدومتون دوست دارید بادبادک بگیرید و همچین بدوئید ؟
خانما ! کدوماتون دوست دارید یه عروسک دستتون بگیرید و موهاش رو ببافید ؟
اگه دوست دارید با کودک درونتون آشتی هستید ، اگه نه با اون قهرید .
این جلف بازی ها چیه ؟ خجالت نمیکشی فرهنگ ؟ اینا چیه داری میگی ؟ دین با این حرفا مخالفه !
امان از دین که دل و روده اش رو ریختیم بهم و چیزی هم ازش نفهمیدیم !
عیسی می فرماید : تا زمانی که دوباره متولد نشوید تا زمانی که مانند کودکان نشوید پی به حقیقت نخواهید برد.
پیامبر فرمودن : به تفریح و بازی بپردازید چرا که دوست ندارم روش شما در دین خشن به نظر برسد.
من جایی ندیدیم ذیل حدیث گفته باشن ، پیامبر اینو در جمع مهدکودک های صدر اسلام گفته باشن ! برای من و شما گفتن.
برای یکپارچه شدن با خود ، شرط اول آشتی با کودک درونمونه.
آقای محترم ! خانم محترم ! لازمه پشتک وارو بزنی ، لازمه بازی کنی ، لازمه با بچه ات بری پارک ، مسابقه ی دو تا دم تیر چراغ برق. زشته ! ! ! نگران نباش زشت نیست.
کودک درونمون رو حبس کردیم ادای آدم بزرگا رو هم درمیاریم ، حرفای قلمبه سلمبه هم میزنیم فکر می کنیم اوه چه با کلاسیم.
این روش اول یکپارچه شدن با خود.
یه سرباز امریکایی تو جنگ ویتنام ، میخواسته برگرده خونه ، از یکی از شهرهای امریکا به پدر و مادرش زنگ میزنه ، میگه میخوام برگردم پیشتون ، پدر و مادر کلی خوشحال میشن بچه مون میخواد برگرده ، پسره میگه فقط یه مشکلی هست ! چی ؟
میگه یه پسری با من هست ، این رفت رو مین ، دو پا و یک دست نداره الان ، هیچ کس رو هم در امریکا نداره ، میشه ازتون خواهش کنم بیاد و با ما زندگی کنه ؟
پدر و مادرش گفتن : نه این خیلی سخته ، ما نمی تونیم مسئولیت اون رو بپذیریم ، ما که نمی تونیم صبح تا شب این آدم رو جمع و جور کنیم ، خودت فقط بیا.
دو سه روز بعد پلیس به پدر و مادر اون سرباز زنگ میزنه و میگه بیاین سانفرانسیسکو ، جنازه ای هست که فکر می کنیم متعلق به پسر شما باشه .
پدر و مادر هراسان میرن و وقتی جنازه رو باز می کنن با تعجب می بینن که پسرشون 2 پا و یک دست نداره !
اون پسره پدر و مادرش رو امتحان کرده بود و پدر و مادر رد شده بودن.
دوستان من ! بیاین به هم عشق واقعی نثار کنیم ، انقدر عشق واقعی کم شده که عشق های پوچ و توخالی تو خیابونا به همدیگه نثار میشه. الکی عاشق میشن ، سه ماه دیگه هم میزنن به تیپ و تاپ هم.
پروفسور دانشگاه جان هاپکینز ، از دانشجوهای دکترای رشته ی جامعه شناسی میخواد که یه تحقیقی انجام بدن ، بهشون میگه برید جنوب شهر ، 200 پسربچه رو انتخاب کنید از زندگی اونها تحقیق به عمل بیارید و به من بگید آیا آینده ی روشنی برای آنها متصور هست یا نه ؟
دانشجویان دکترا میرن ، با بچه ها مصاحبه می کنن ، زندگی هاشون رو می بینن ، می بینن که خیلی از این بچه ها دستفروشی می کنن ، گدایی می کنن ، شیشه ی ماشین پاک می کنن ، کارگری می کنن و ...
دانشجوها نتایج تحقیقات رو اینطور اعلام می کنن : هیچ امیدی به آینده ی اینها نیست ، ما پیش بینی می کنیم 90 درصد این بچه ها با این روند ، در آینده مدت زیادی رو در زندان سپری خواهند کرد.
استاد به این طرح نمره ای میده و این طرح در دانشگاه جان هاپکینز بایگانی میشه.
25 سال بعد یکی از اساتید دانشگاه ، در حال مطالعه ی طرح های تحقیقاتی دانشگاه بوده که به این تحقیق برمی خوره ، میگه چقدر عالی ، به دانشجوهاش میگه ، برید این بچه ها رو پیدا کنید و ببینید واقعا پیش بینی در مورد این بچه ها محقق شده یا نه !
دانشجوها میرن و میگردن و بچه ها رو پیدا می کنن ، تو امریکا هم پیدا کردن آدم ها مثل اینجا نیست ، خیلی راحته ، رو اینترنت به سادگی میشه پیدا کرد.
از اون 200 نفر 180 نفر پیدا میشن ، 20 نفر یا کوچ کرده بودن به ایالت های دیگه یا مرده بودن و در دسترس نبودن.
از این 180 نفر ، 176 نفر دارای بهترین مشاغل بودن و در عالی ترین سطح زندگی قرار داشتن.
پزشم و مهندس و وکیل و ... با زندگی های بسیار خوب.
نتیجه رو پیش استاد میبرن ، استاد تعجب می کنه ، خودش میره سراغ تک تک این 176 نفر.
تو چرا بدبخت نشدی ؟ چرا زندان نیستی ؟ چرا انقدر زندگیت خوبه ؟ مگه دستفروشی نمی کردی ؟ چرا ؟
از این 176 نفر ، 75 درصدشون یه پاسخ میدن :
آخه ما یه خانم معلمی داشتیم که ...
موضوع جالب میشه ، میگه اینها همه از خانم معلمشون اسم میبرن ، می گرده ببینه اون معلم زنده است یا نه ، و میبینه بله زنده است ، ولی بسیار پیره ، استاد میره سراغش ، میگه جریان اینه و همه میگن شما ...
معلم پیر لبخندی میزنه و میگه ، میخوای بدونی رمز موفقیت من چیه ؟ میدونی چرا این بچه ها دزد و قاچاقچی نشدن ؟ میخوای بدونی چرا الان در بهترین مشاغل هستن و در عالی ترین سطح زندگی هستن ؟
دلیلش اینه : من از صمیم دل به تک تک این بچه ها عشق می ورزیدم ، با تک تک بچه ها عاشقانه صحبت می کردم.
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی *** جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
خیلی ساده است ، عشق به دیگران به شرطی که عاشق خودمون قبلش باشیم ، اگر همینی رو که هستیم دوست داشته باشیم ، نه تنها خودمون می تونیم پله های موفقیت رو یکی یکی بالا بریم ، بلکه می تونیم دیگران رو هم به موفقیت برسونیم.
ابوسعید ابوالخیر میگه : اگر بر آب روی خسی باشی ، اگر بر هوا پری مگسی باشی ، دلی به دست آر تا کسی باشی.
پیامبر میگن : در روز رستاخیر عده ای با چهره ای روشن تر از خورشید هستند و جایگاهی بسیار والا دارند ، اینها کسانی هستند که دوست می داشتند فقط به خاطر خدا .
به خاطر دماغ خوشگل و هیکل خوشگل و پول و ... دوست نداشتن ، فقط به خاطر خدا.
پیامبر می فرمایند : وقتی دو نفر با هم دست میدن ، اون کسی که با محبت تر دست دیگری رو میگیره و بیشتر اون یکی رو دوست داره ، خدا هم اون رو بیشتر دوست داره.
گابریل گارسیا مارکز میگه : انسانها چقدر در اشتباهند که گمان می کنند زمانی که پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند و نمی دانند زمانی پیر می شوند که نتوانند عاشق باشند.
نهمین کلید طلایی موفقیت
عشق به خویشتن :
کلید بعدی موفقیت ، عشق به خویشتن است ، خویشتن دوستی است.
دوستان اجازه بدید همین اول یه کاری با هم انجام بدیم:
همین الان برید جلوی آینه ، حالا قربون صدقه ی خودتون برید ! می تونید ؟ چقدر می تونید ؟
متاسفانه اکثر ما نمی تونیم قربون صدقه ی خودمون بریم.
و برای همین هم هست که نمی تونیم قربون صدقه ی اطرافیانمون بریم.
دوستان عزیز ! کسی که تا بحال در آینه نگاه نکرده و به خودش نگفته مهربون ، دوستت دارم ، چطور ممکنه مثلا به مادرش بگه دوستت دارم ؟
کسی که هیچ وقت توی آینه خودش رو نبوسیده چطور ممکنه از عمق وجود همسرش یا فرزندش رو ببوسه ؟
دوست من ! وقتی کسی از عمق وجود به فرزند نوزادش محبت می کنه و عشق می ورزه ؟ آیا از او توقعی داره ؟
مثلا به نوزاد سه ماهه ات عشق می ورزی و بهش میگی ، بهت عشق می ورزم به شرطی که منو ببوسی ؟
دوست من ! محبت و عشق رو بدون چشم داشت به نوزادمون ابراز می کنیم چون اینا چیزهای لازم برای رشد و نمو اون نوزاده. چرا به خودمون محبت نکنیم ؟ چرا به خودمون عشق نورزیم ؟ کی گفته ما به محبت نیاز نداریم ؟ به عشق نیاز نداریم؟
یه دلیلی چیزی برای من بیارید که نشون بده آدم بزرگا به عشق نیاز ندارن ، یه آیه ای حدیثی ، سخن بزرگی ! بگید شاید من ندیدم.
وقتی خداوند 10 فرمان رو به موسی نازل می کند ، یکی از این ده فرمان اینه : موسی هم نوعانت رو "مثل خودت" دوست داشته باش.
بزرگان ما به ما یاد دادن دیگران رو مثل خودمون دوست داشته باشیم.
اما یک مسئله ی مهم اینجا هست ، ما سالهاست خودمون رو دوست نداریم ! چجوری دیگران رو مثل خودمون دوست داشته باشیم؟ سالهاست یه گپ عاشقانه و محبت امیز با خودمون نداشتیم ، چطور به دیگران محبت کنیم وعشق بورزیم ؟
دوست من !
بیا همین الان یه تصمیمی بگیر ، که خودت رو دوست داشته باشی ، منظورم صفات اخلاقی نیست ها ! مثلا من دروغگو هستم خدای نکرده ، به خودم بگم : ای دروغگوی باحال ! لپ خودمو بکشم ! نه منظورم صفات اخلاقی نیست ، منظورم شکل ظاهریه ، همینی که هستی ، با همین بینی همین قد و قواره ، همین شکل و قیافه.
دوست من عزیز من ، خواهر محترم که قد کوتاهی داری ، یه کفش می پوشی پاشنه اش از کل قد خودت بلند تره ! برای چی ؟
برای اینکه مثلا اگه خواستگاری تو خیابون دید نگه وای این قدش کوتاهه ؟ خب بعدش چی ؟ بالاخره که تو خونه بدون پاشنه تو رو می بینه !
تو خودتو دوست نداری ، دائم داری با قدت کلنجار میری !
دوستی که میری جلوی آینه ، یه نگاه به بینیت میندازی ! اه آخه این چیه ؟ کوفته ای ! چقد باحالا بود اگه کوچیک و سر بالا بود !
دوست من ! تو خودت به دل خودت نمیشینی ، چطور میخوای و توقع داری به دل دیگران بشینی ؟ وقتی خودت با خودت کنار نمیای ! چطور انتظار داری دیگران باهات کنار بیان ؟
یکی از رموز مهم موفقیت داشتن یه زندگی خوب و یه شریک زندگی خوبه ، کسی که با او زیر یه سقف احساس آرامش داشته باشی ، شما کلی پولدار باش همه امکانات زندگی رو داشته باش ، وقتی شریک زندگی خوبی نداشته باشی این چه زندگی ایه ؟ چه موفقیتیه ؟
دوست من ! کوتاهی ، بلندی ، چاقی ، لاغری ، هر چی که هستی خودت رو دوست داشته باش ، و یاد بگیریم به چیزهایی بها و نمره بدیم که خدا بها میدهد نه چیزایی که بنده های خدا نمره می دهند ، بنده های خدا چیکاره هستن ؟ اونا هم مثه من و تو می میرن !
ممکنه در قیامت چنین اتفاقی بیفته ...
پشت بلندگو اعلام کنن : دوستان محترم و گل و گلابی که بینی های خوشگلشون کمتر از سه سانته ، لطف کنن تشریف ببرن بهشت ، خیلی خوش اومدن ، اونهایی هم که دماغشون بزرگ و کوفته ای هستش ، گم شن برن جهنم !
میشه ؟ معلومه که نه ! دوستان عزیز ، بیاین به چیزی بها بدیم که خدا بها می دهد ، اون وقت خودمون رو دوست داریم ، اون وقت خلق و خومون رو هم دوست داریم ، خودم رو دوست دارم چون مهربونم ، خودم رو دوست دارم چون به دیگران کمک می کنم ، خودم رو دوست دارم چون بدون دلبستگی از همه چیز دنیا هستم .
دوستان عزیز ، وقتی ما خودمون رو دوست نداشته باشیم ، انتظار بی جایی است که بخوایم کائنات ما رو دوست داشته باشد ، هدایای کائنات از آن کسانی می شود که کائنات اونها رو دوست داشته باشه .
دوست من ، وقتی من خودم رو دوست ندارم ، وقتی من روزی سه بار به خودم بد میگم ، میگم اه اه ! امکان نداره هدایای کائنات به سمت من سرازیر بشه.
از امروز ، جلوی آینه وایسید و به خودتون عشق ورزی کنید ، خودتون رو ببوسید ، از امروز با همون اعضای بدنتون که مشکل دارید صحبت کنید و عاشقانه بهشون محبت کنید ، 10 ساله داری با بینیت می جنگی ، حالا جلوی آینه وایسا ، بگو : آخ جون سلام بینی کوفته ای و خوشگل من ! این کار رو بکن تا مردم رو هم دوست داشته باشی ، بدون توجه به قد و قواره و شکل و قیافه و هیکل.
اتفاق قشنگی میفته ، اگر من خودم و مردم رو همینجوری دوست داشته باشم ، اونها هم همینجوری منو دوست خواهند داشت ، سوء استفاده نکنید ها ، منظورم جنس مخالف نیست .
من آقام به همکار آقام تو اداره محبت کنم ، عاشقانه بهش سلام کنم ، بگم خوشحالم که امروز می بینمت ، به جای اینکه بگم مرده شورتو ببرن ، اه بازم این اومد.
کسی که خودش رو دوست داره ، محبتش رو به همه ابراز می کنه ، بی دغدغه ، واسش دیگه مهم نیست کی خوشگله کی دماغش کوفته ایه ، کی کوتاهه کی لاغره کی چاقه ! عشقش رو به همه هدیه میده.
اونوقت میدونید چی میشه ؟ فواره رو دیدید چقدر قشنگه ؟ آب میاد بالا زیبایی ها رو به همه نشون میده ، بقیه کیف می کنن می بینن ، دوباره اون آب میره پایین یه موتور دوباره آب رو بالا می کشه ، یعنی این عشق میاد نثار میشه دوباره میاد پایین و بالا .
عشق هم همینه ، عشق وقتی جاری میشه ، من به او محبت می کنم ، او به یکی دیگه ، اون یکی همینطور در کل جامعه عشق بی دغدغه نثار میشه.
مگه موفقیت فقط پول و خونه و دانشگاه و کارخونه است ؟ این که از کنار هم بودن لذت ببریم ، به هم محبت کنیم ، عشق نثار کنیم ، اینم موفقیته ، اینی که از ثانیه ثانیه ی زندگیمون کیف کنیم این هم موفقیته.
دوست من ! می تونی تو جمع بشینی ، همچین صحبت کنی دل همه کباب بشه ، مملکت نیست ، کار نیست ، همه اش رو خودشون میخورن !
شرمنده ولی شما بلد نیستی از فرصتهات استفاده کنی ، در هر مملکتی با هر شرایطی عده ای بودن که به موفقیت رسیدن ، انسانهایی هم بودن که صبح تا شب غر زدن و به هیچ جا هم نرسیدن.
دوستان عزیز !
من دارم میرم ، تو خیابون یه آگهی می بینم ، کسانی که ازدواج کردن ، و سه سال از ازدواجشون میگذره ، بهشون یه زمین 1000 متری تو بهترین نقطه ی شهر میدیم ، به علاوه ی دو تا ماکسیما ، مدارک هم فقط شناسنامه میخوان.
زمانش تا کی هستش ؟ تا ساعت 2 امروز بعدازظهر ، ساعت هم 12 هستش ، میدوم میرم خونه دنبال شناسنامه ، تازه می فهمم من 6 ماهه شناسنامه ام رو گم کردم ، چندبار خانمم گفت برو المثنی بگیر هاااااااااا !
حالا برم ثبت احوال یا برم اونجا که زمین میدن ؟ میرم اونجا که زمین میدن ! آقا بدون شناسنامه هم میدین ؟ نه !
می دوم ثبت احوال ، مسئولش نیست ! دادم بلند میشه : بمیرین الهی ، حقوق بیت المال رو می گیرن چیکار می کنین ؟ من از همه تون شکایت می کنم !
بشین تا شب داد بزن ، زمین و ماکسیما پرید !
میگن برید اطلاعات اقتصادی بدید ، وایمیسته فحش میده !
یه کارایی ما می کنیم ، عجیب و غریب. فقط غر می زنیم.
چرچیل میگه : بدبین مشکل را در هر فرصتی می بیند و خوش بین فرصت را در هر مشکلی.
اینه تفاوت آدم های موفق و یا نا موفق.
دوستان عزیز !
بیاید فکر کنیم ما یه حساب بانکی داریم که هر روز به طور اتوماتیک ، 86 هزار و 400 تومان توش پول واریز میشه.
ولی یه شرطی داره ، هر کی تا شب این پول رو خرج کرد نوش جونش و هر کی هم نتونست خرج کنه از حسابش کم میشه و از دستش رفته.
قبول دارید ما به شکل های مختلف تمام تلاشمون رو می کنیم تا توی یک روز همه ی پول رو خرج کنیم ؟ چون نمی خوایم شب از حسابمون کم بشه.
دوستان عزیز ! ما بانکی داریم به نام بانک زمان ، هر روز صبح در بانک زمان در حساب شخصی من و شما 86 هزار و 400 ثانیه اعتبار واریز میشه. تا آخر شب فرصت داریم استفاده کنیم ، اگه استفاده کردیم به اعتبارمون اضافه میشه و اگه استفاده نکردیم از دستمون رفته.
و اما کلام آخر :
برای هر ثانیه از عمر ما یک روزی دیده شده است ، می تونیم روزی رو بدست بیاریم و استفاده کنیم ، ولی اکثرا از این روزی ها استفاده نمی کنیم و از دست میدیم.