سوال !
اگر شما 2-3 ساعت تو یه ترافیک خیلی سنگین گیر کنید ، چیکار می کنید ؟
درس می خونید ؟ مدیتشین می کنید ؟ پیاده میشید میرید ؟ استراحت می کنید ؟
کتاب های هری پاتر ، پرفروش ترین کتاب در تاریخ نشر کتاب در تاریخ چاپ کتابه ، هیچ کتابی تا به حال انقدر در دنیا فروش نرفته.
نویسنده ی این کتاب ها خانم جی.کی رولینگ ، یه روز تو ترافیک گیر می کنه ، با خودش میگه بذار از این فرصت درست استفاده کنیم ، بذار یه قصه ی جدیدی بنویسم ، یه شخصیت جدیدی خلق کنم.
تو همون ترافیک شخصیت هری پاتر رو خلق می کنه ، و اولین خط های این کتاب رو می نویسه ، نمی خوام بگم کتاب خوبیه یا کتاب بدیه ها ! میخوام بگم از وقتش درست استفاده کرده.
ما چیکار می کنیم ؟ خودخوری می کنیم ، بد و بیراه میگیم ، سیگار می کشیم ، بداخلاقی می کنیم ، فحش میدیم ! ؟ تو آفریقا بودیم ترافیک نداشتیم !
تو ترافیک موندی ! خب چیکار کنم ؟ موبایل داری ؟ فکر کن چه کسانی هست که خیلی وقته پرداختن به دل مشغولی های زندگی اونها رو از یادت برده ، چه کسانی هستند که مدتهاست چشم انتظار تماستون هستن.
اصلا بیا فکر کن 3 دقیقه دیگه بیشتر زنده نیستی ، ماشینا هم که وایسادن ، زنگ بزن به کسایی که مدتهاست ازشون خبری نگرفتی ، الکی نیست که تو ترافیگ گیر کردی ، ما گفتیم در جلسات اول ، هیچ چیز این عالم بیهوده نیست ، همه ی رویدادهای اطراف ما پیامهایی رو برامون دارن.
یه کاغذ بگیر دستت ، لیستی از کارهایی که مدتهاست عقب افتاده رو بنویس.
دوستی داشتی که کلی بهت کمک کرده بوده و تو مدتهاست به دلیل درگیر بودن با کار ؛ ازش بیخبری .
یه خانومی خونتون می اومده وقتی بچه بودی ازت پرستاری می کرده ، مادر دومتت بوده ، کلی کمک کرده بزرگ بشی و 15 ساله ازش بی خبری ، بنویس من بابد پیداش کنم.
شاید باید دلی رو شاد کنی ، ماشین بغل دستی می بینی طرف اخم کرده نشسته پشت فرمون ، برگرد یه لبخند بهش بزن.
یه دوستی می گفت تو ترافیک بودم ، سرمو گذاشته بودم رو فرمون ماشین ، دیدم یکی تند تند داره به شیشه ماشین میزنه ، دیدم گل فروشه ، شیشه رو دادم پایین بگم نمیخوام ، گل ها رو کرد تو صورتم !
ناراحت شدم ، ول کن هم نبود ، چند تا هزاری دادم بهش گفتم بابا اینا رو بگیر ، گل نمیخوام ، برو بده گل ها رو ماشین عقبی !
دوباره سرم رو گذاشتم رو فرمون. چند لحظه بعد دیدم دوباره داره تند تند به شیشه میزنه !
گفتم دیگه چیه ؟
گفت آقا ماشین عقبی هم گفت گل ها رو بده ماشین جلویی !
تو آینه نگاه کردم دیدم راننده عقبی داره می خنده ، منم خندیدم روحیه ی جفتمون عوض شد.
از وقتامون خوب استفاده کنیم ، با خانواده رفتین به دامن طبیعت ، یه آدمایی هستن که خسته شدن عرق ریزون از بالا دارن میان ، شاید وظیفه ی شماست که روحیه بهشون بدید ، با رفقا رفتید کوه ، هر گروهی که از بالا میان با هم 1-2-3 بگید : سلام !
یه کیفی می کنن ، اصلا کسی انتظار نداره ، یه لبخندی رو لبشون میشینه و جواب سلامتون رو میدن.
استفاده ی درست از فرصت ها :
ما از بچگی یاد گرفتیم تهران پایتخت ایرانه ، دو دو تا میشه 4 تا ، چگونه باران درست میشه ، چطور آب تبخیر میشه ، اوه کلی از این چیزا یاد گرفتیم و یاد دادیم !
اما چیزهای مهمتری در زندگی هست که ما هیچ وقت اونها رو یاد نگرفتیم ، من و شما یاد نگرفتیم چگونه از لحظه لحظه های ناب زندگیمون عالی استفاده کنیم .
یاد نگرفتیم لحظه لحظه ی زندگی ما چقدر اهمیت داره و باارزشه.
ببینیم علی – علیه السلام – چه توصیه هایی برای استفاده ی قشنگ از وقت می کنن :
در کمین فرصت باشید. – در کمین ، یه شکارچی ساعت ها میره تو کوه انتظار می کشه تا یک لحظه یه آهو رد بشه و شکارش کنه ، علی می فرماید : در کمین فرصت باش ، بشین تا اومد بقاپش.
از فرصت ها استفاده کن ، قبل از آنکه مایه ی اندوه و افسوس تو شوند.
خیلی ها رو من می بینم که اندوه گذشته و جوانیشون رو میخورن ، زندگیمون همش هدر رفت ، حیف از وقتی که سر فلان کار گذاشتم.
فرصت همچون ابر بهاری می گذرد ، فرصتهای خوب را غنیمت بشمر.
خب ، فرض کنید من یه جلسه ی مهم دارم ، 10 دقیقه هم فرصت دارم حاضر بشم ، می بینم که بوی عرق میده تنم ، با عجله میرم تو حموم ، 10 دیقه !!! واااااااای !!! بدووووووو !
حالا میرم تو حموم ، صابونه هی لیز میخوره ، آب هی سرد و گرم میشه !
ای بابا ! حالا ما عجله داریم ، همه با ما بنای ناسازگاری و لجبازی گذاشتن !
میام از حموم بیرون تا میام خودمو خشک کنم ، 3 برابر قبل حموم عرق کردم ، چون کلی عجله کردم.
از در حموم هم که میخوام بیام بیرون انقد عجله دارم که دستگیره ی در حموم رو هم می کنم !
چرا ؟ چون از فرصت درست استفاده نکردم .
روش درست چیه ؟
10 دقیقه ؟ اووووووووه 3 تا دوش میشه بگیری !
برو تو حموم راحت ، نه صابون لیز میخوره نه آب سرد گرم میشه و نه دستگیره ی در رو می کنی.
اگر از این به بعد به جای عجولانه کار کردن و شتاب های بیخود ، با آرامش با لحظه لحظه ی زندگیمون برخورد کنیم می بینید که چه معجزاتی میشه ما بلد نیستیم از فرصت هامون درست استفاده کنیم ، موبایل داریم ، اس ام اس بازی می کنیم !
اس ام اس میزنه : دوسم داری ؟ اگه نداری نیست میشم ، اوت فرام زیست میشم ! دچار یک ایست میشم ، کلا بگم نیست میشم !
خب این استفاده ی درست از فرصته ؟
یکی یه اس ام اس زده بود برای من ، نوشته بود برو پایین ، هی نقطه گذاشته بود ، کلی رفتم پایین نوشته بود حالا برو بالا ! ورزش اس ام اسی !
عزیز من با عمرت چیکار داری می کنی ؟ اس ام اس بازی ؟
تو کدوم زندگینامه ی آدمهای موفق اومده که روزی نیم ساعت اس ام اس بازی می کردن ؟
کارایی می کنیم عجیب و غریب !
آدمهای ناموفق ، مراقب لحظه ها و ساعت ها و روزها و ماه ها و سالهای عمرشون نیستن ، اما انسانهای موفق دغدغه ی خاطر دارن به خاطر ثانیه به ثانیه ی زندگیشون. چون می دونن اون ثانیه های می گذره و دیگه نمیاد.
پیامبر به ابوذر فرمودن : نسبت به عمرت بخیل باش ، یعنی بچسب بهش ، بخل داشته باش ، حساس باش نسبت به وقتت.
علی – علیه السلام – می فرمایند : مومن وقتش پر است. دیگه وقت واسه اس ام اس بازی نداره !
منم راستش رو بخواید بلد نیستم انسانهای موفق رو از انسان های مومن جدا کنم ، بگم مومن ها یه کسان دیگری هستن و موفق ها انسانهای دیگری. نمیشه ، اینا باید با هم باشه.
وقتش پر است یعنی چی ؟
یعنی هم برای کار وقت میذاره هم برای خانواده هم برای تفریح هم هم هم ... ولی هیچ کدام از اینها برای به بطالت گذراندن نیست.
وقتی پولی رو انفاق می کنی ، کائنات جای خالی پول رو با چیز با ارزش تری پر می کنه. البته به شرطی که با دید معامله گرانه ندی ها.
این قانون هستی است دوستان من.
واما یک نکته ی مهم دیگه :
"چیزی رو که می بخشی ، در ذهنت هم رهاش کن
دیگه بهش فکر نکن ، یه چیزی رو بخشیده روزی 5 بار میگه حالا این کجاس ، کی داره ازش استفاده می کنه ! درست استفاده می کنه ! ولش کن دوست من ، ببخش و تو ذهنت هم پاکش کن دیگه.
دوستان عزیز !
بخشش فقط مادی نیست ، فقط پول نیست ، فقط مادیات نیست ...
مهربانی کردن هم بخششه ...
لبخند زدن بخششه ...
گفتن جملات مثبت و محبت آمیز بخششه...
هر کاری که دل دیگران رو شاد کنه بخششه ...
دوست عزیز ، چیزی رو که خیلی دوست داری ببخش ، آیه ی قرآنه :
"لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون"
خدا میگه تا وقتی که اون چیزایی رو که دوست دارید انفاق نکنید اصلا امکان نداره به نیکی برسید.
دوستان عزیز ، میخوام براتون از عروسی حضرت زهرا – علیها سلام بگم :
حدودای غروب بود ، یک خانم مشاطه ای – آرایشگر – داشت خانم حضرت زهرا رو آرایش می کرد ، در خونه ی خانم رو زدن ، دختر جوان و فقیری پشت در بود ، در رو باز کردن گفت میخوام خانم حضرت زهرا رو ببینم.
حضرت زهرا دم در اومدن : چیه عزیزم ؟
- خانم امشب شب عروسیتونه ، همه میان ، عروسی دختر رسول خداست ، منم میخوام بیام ، ولی من یتیمم ، پدر ندارم ، پول و لباس مناسبی هم ندارم ، اومدم ازتون کمک بخوام.
صبح همون روز ، پیامبر پیراهن سفید و زیبایی رو به دخترشون هدیه داده بودن ، گفته بودن : باباجون امشب شب عروسیته ، لباسات هم همه کهنه است ، فاطمه جان این لباس سفید ، لباس عروسی شماست ، اینو بپوش.
خانم همون لباس رو به دختر فقیر هدیه دادن و گفتن : اینو بپوش و به عروسی من بیا.
و با همون لباس های کهنه شون در مراسم عروسی شون شرکت کردن.
نمیخوام بگم شما با لباس کهنه برید ، ولی یه الگویی از این بزرگوارا که باید بگیریم.
رسول خدا گفتن : اخه دخترم من همین امروز صبح یه لباس بهت دادم.چی شد ؟ خانم جریان رو برای پدرشون تعریف کردن.
رسول خدا لبخندی زدن ، سر رو به آسمان بلند کردن و گفتن : رسالت حق خانواده ی ماست.
خانواده ای که دخترش شب عروسی لباسش رو هدیه میده باید هم پیامبر در این خاندان باشه.
دوستان تلاش کنیم از همه ی قیدهای وابستگی و دلبستگی رها بشیم ، فرقی نمی کنه ، اگه به بچه ات وابسته ای بدون که او امانتیه که دست تو سپرده شده ، اگر ماشین داری بدون امانت خداست ، همه چی رو امانت خدا بدون ، یه روزی بهت دادن یه روزی هم ازت میگیرن ، نباید دلبسته بشیم.
رها کردن دلبستگی و وابستگی :
دوستان عزیز ! کسی که دلبسته و وابسته ی به چیزی میشه ، به موفقیت نمیرسه ، چون میگه همین رو میخوام ولاغیر.
ما بعضی وقتا دچار سوء تفاهم میشیم که فلان چیز مال منه و برای همین بهش وابسته میشیم.
اجازه بدید یه مثال بزنم :
دیدین وقتی واسه آزمون رانندگی میریم چقدر متشخص و محترم پشت ماشین میشینیم ، وقتی هم آزمون رو دادیم ، افسر میگه پیاده شو و ما پیاده میشیم.
آیا داد و بیداد می کنیم که من میخوام بازم بشینم ؟ آیا نفر بعدی که تو ماشین نشست که آزمون بده فریاد میزنیم و حرص می خوریم و حسودی می کنیم بهش ؟ معلومه که نه ! چرا ؟
چون می دونیم اون ماشین نهایتا یک ربع در اختیار ماست ، سوارش میشیم ، همچین خوشحال که نیستیم ، وای چه ماشینی ! باهاش پز نمیدیم ، خیلی بی خیال ، بدون دغدغه ، سوارش میشیم ، و بعد از اینکه آزمونمون رو دادیم ، با همون حال پیاده میشیم ، نه سوار شدنش خیلی خوشحالمون میکنه و نه پیاده شدن ازش ناراحتمون می کنه.
دوستان عزیز ! حضرت علی – علیه السلام – فرمودند : اگر مقام ماندنی بود ، الان به شما نمی رسید.
ما وقتی حضور یک چیزی تو زندگیمون زیاد میشه ، فکر مالکیت پیدا می کنیم ، فکر می کنیم دیگه "مال" ماست.
اگر کسی چیز گرانبهایی رو پیش ما امانت بذاره خیلی خوشحال میشیم ؟ معلومه که نه ! چند روزی دست ماست و بعد میاد و می گیره ، وقتی گرفت ناراحت میشیم ؟ افسرده میشیم ؟ دنیا برامون به آخر میرسه ؟
دوستان من ! همه چیز در این دنیا برای ما امانته ، همه چیز ، نه فقط مادیات ، پدرم امانته ، مادرم ، همسرم فرزندم ، همه امانت هستن.
دوستان یادتونه گفتم نگرانی جذب کننده ی شرایطه ؟ یادتونه ؟
حالا میخوام بگم وابستگی هم یعنی از دست دادن !
مادره به خدا میگه : خدایا هر جوری دوست داری امتحانم کن ، ولی بچه ام نه !
این مادر دقیقا در مورد فرزندش امتحان میشه ، این قانون کائناته. چون وابسته ی به فرزندشه.
بعضی ها رو دیدین همچین به بعضی وسائل قدیمیشون وابسته و دلبسته شدن ، توی انباریش پر خرت و پرته ، ولی حاضر نیست ازشون دل بکنه .
دوست من ! چیزی رو که لازم نداری انفاق کن ، خودتو رها کن ، چرا خودتو اسیر این چیزا می کنی ، اگر دور ریختنیه خب بریزش دور و اگه بخشیدنی هست خب ببخشش.
دوست عزیز ، من نمیگم دنبال چیزهای دنیایی نباش ، برو دنبال پوا برو دنبال خونه ماشین ، نمی دونم هر چی میخوای ، ولی وابسته بهش نباش و برای به دست آوردنش هر کاری رو نکن.
تو امریکا یه کامیونی توجه نکرده بود به تابلوهایی که محدودیت ارتفاع رو نوشتن ، رفته بود تو جاده و گیر کرده بود زیر یک پلی.
پلیس کل جاده رو بست ، کلی آتش نشانی و پلیس و ... جمع شدن که ببینن چیکار می تونن بکنن ، یه یدک کش هم آوردن که کامیون رو از عقب بکشه ، همین که داشت می کشید متوجه شدن که پل و کامیون هر دو دارن خراب میشن!
یه پسربچه ای از اونجا رد می شد ، به پلیس گفت :ببخشید اینجا چه خبره ؟
پلیس گفت : پسرم اون کامیون ارتفاعش زیاده و زیر پل گیر کرده ، پسربچه گفت : خب چرا باد لاستیکهاش رو خالی نمی کنید!
این آقا پلیسه یه نگاه به این پسربچه کرد ، یه نگاه به اون آدم گنده هایی که داشتن زور میزدن کامیون رو دربیارن !
باد لاستیکا رو خالی کردن و کامیون دراومد.
"جور دیگر دیدن" لازمه ی موفقیته ، ولی ما شرطی شدیم یه جورای خاصی ببینیم.
گاهی روش های خیلی آسون به داد ما میرسه ، و فقط باید فکر کنیم و جور دیگه ای به مسئله نگاه کنیم.
توی استرالیا ، مکالمه با تلفن های عمومی بسیار ارزون بود ، مثلا فرض کنید طرف یه پنج زاری مینداخت و هر چقدر دلش می خواست صحبت می کرد ، دو تا معضل وجود داشت ، یکی اینکه هر فرد بیشتر از اون میزان پولی که بابت مکالمه داده صحبت می کرد و معضل دوم اینکه آدمهای زیادی توی صف معطل می موندن.
دولت استرالیا از شرکتهای ذیربط خواست راهکار ارائه بدن.
یه شرکتی راه حلش برنده شد ، چی بود ؟ اومد گوشی هایی رو طراحی کرد که توش پر سرب بود و بسیار سنگین بود ، طرف 2 دقیقه گوشی رو دستش می گرفت خسته میشد ، خداحافظی می کرد و گوشی رو میذاشت.
کتابای شل سیلوراستاین رو خوندید ؟
اول کتابا دیدید می نویسن تقدیم به همسرم ، فرزندم ، استادم ، پدرم و ...
سیلوراستاین اول کتاباش می نویسه : تقدیم به عموی تو ! این یک دید جدیده ، یک نگاه جدیده از یک فرصتی که همه یه جور بهش نگاه می کنن.
مک دونالد ، مسئله اش این بود که رستوراناش کوچیک بود ، غذاهاش هم خوشمزه بود ، مردم می نشستن غذا رو می خوردن ، یک ساعت هم با هم حرف می زدن.
این معضل بزرگی برای این شرکت بود ، از روانشاسهای تجارت درخواست کمک کرد ، اونها 2 تا پیشنهاد دادن به مک دونالد :
1- صندلی ها رو سفت کنید ، خیلی نرم و راحت نباشه
2- همه جا رو رنگ قرمز بزنید.
قرمز در روانشانسی رنگ ، رنگیه که ضربان قلب رو بالا می بره فشار خون رو بالا میبره و انسان رو بی تاب می کنه.
قبلا گفتم ، این گاو بازا چرا پارچه ی قرمز دستشون می گیرن ؟ برای تماشاگرا ! چون اون گاوه همه چیز رو خاکستری می بینه و قادر به تشخیص رنگها نیست ، اون چشمش به تکان دادن پارچه حساسه ، اون رنگ قرمز برای ایجاد هیجان در تماشاگراست.
الان اگه دقت کنید مک دونالد همه چیزش قرمزه ، لوگوی مک دونالد ، مغازه هاش ، رنگ لباس کارمنداش.
دوستان عزیز !
بیاید از این به بعد از خودمون بپرسیم ، آیا می شود به این قضیه از زاویه ی دیگری هم نگاه کرد ، آیا میشه به این انسان جور دیگری نگاه کرد ؟
دوست عزیزی که با همسرت ، پدرت ، دوستت با برادرت مسئله داری ، ببنین آیا می شود نکات مثبتی رو در او پیدا کرد که تا حالا ندیدی ؟ آیا آدمای دور و بر ما همش بدی دارن ؟ امکان نداره !
فقط کافیه بخوایم از زاویه ی جدیدی به مسئله نگاه کنیم ، مطمئن باشید خوبی ها خودشون رو نشون میدن.
فرصت ها را می شود با تغییر در زاویه ی نگاه پیدا کرد و شکارشون کرد ، کافیه از منظر نویی نگاه کنیم.
دوستان عزیز بیاید از این به بعد ، در جمع دوستان ، خانواده و همکارا با هم بشینیم ، موضوعی رو مطرح کنیم و همه با هم شروع کنیم به ایده دادن در مورد اون موضوع ، اونوقت ببینید راه حل ها چجوری خودشون رو به ما نشون میدن.
ببین ! ما سه ماهه تو شرکتمون سود نداشتیم ، بشینیم فکر کنیم ببینیم چجوری می تونیم برای ماه آینده ، 10 درصد سود کسب کنیم .
ما تو خونه مون ، سه ماهه که هیچی نخندیدیم ، سه ماهه با هم خشکیم ، سردیم ، بشینیم ببینیم چیکار می تونیم بکنیم.
خب!
این جلسات فقط برای تولید ایده است ، نه هیچ چیز دیگه ای ، هیچ کس روی ایده نظر نمیده ، بحث نمی کنیم ، فقط ایده ها رو می نویسیم ، کاری به خوب و بدش نداریم .
یکی میگه به نظرم هر کی از در اتاقش میاد بیرون لبخند بزنه ، اون یکی میگه به نظرم روزی سه دقیقه همو قلقلک بدیم.
اصلا رو ایده ها بحث نکنید ها ، فقط تولید ایده. همین.
وقتی همه ایده ها رو دادن ، جلسه تمومه ، خب حالا میشینیم ایده ها رو بررسی می کنیم ، کدومش عملی تره ، کدوم منطقی تره .
این روشی هستش که الان تو شرکت های بزرگ دنیا داره پیاده میشه ، بهش میگن "روش سیال سازی ذهنی".
ما تیممون تو 10 بازی باخته ، نمی خوایم جر و بحث کنیم که کی مقصره ، فقط ایده میدیم.
بیشتر بدنسازی کنیم.
ارنج تیم رو عوض کنیم.
بازی تدارکاتی بذاریم.
بعد میشینیم سر عملی بودن یا نبودن ایده ها و یا نکات مثبت و منفیشون صحبت می کنیم.
ما برای رسیدن به موفقیت باید یاد بگیریم از منظرهای مختلف به یک موضوع نگاه کنیم ، و این دست جلسات به ما کمک می کنه دیدمون وسیع تر بشه.
بعد می بینیم در مورد یک موضوع 40 ایده وجود داره که اصلا به ذهنمون هم نرسیده بود.