کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
بخشی از شعر سهراب سپهری
من زندگی رو خجالت زده میکنم و به همه آرزوهام میرسم .
من گذشته رو فراموش میکنم ، حال رو غنیمت می شمارم و به فردا امیدوارم هستم
خوشبختی همین الانه ،دیروز نیست ، فردا هم نیست ، نگاه کن !
من با خودم تکرار میکنم : خوشبختم ، سالمم و حال خوشی دارم .
من باور دارم که غیر ممکن ها ،ممکن خواهد شد .
من همیشه قدردان آفرینش و زیبائیهای طبیعی خدایم هستم .
من باید قدر هر چیزی رو که دارم بدونم وگرنه از دستش میدم .
مسخره ترین جمله دنیا : من لیاقتش رو ندارم. من میدونم هر مانعی در زندگیم یه جور آزمایشه .
عشق اساس زندگیه ،پس من همه رو دوست دارم .
من میدونم هدف اصلی زندگی شناخت خداونده .
زندگی زیباست کافیه خوب ببینمش .
من خوبی های دیگران رو میبینم .
هیچ وقت امید رو از کسی نمیگیرم شاید این تنها چیزیه که داره .
اگه دنبال بی عیب بگردم تنها می مونم . تنهایی نمیتونم دنیا رو عوض کنم ، ولی قسمت کوچیکی از اونو میتونم ، یعنی خودم رو !
هیچ وقت نمیگم کاشکی زندگی بهتر از این بود ، بلکه میخوام خودم بهتر از این باشم.
دخترک غمگین روی نیمکت نشسته آهسته کنارش میشینم بعد از اینکه متوجه حضورم شد بهش لبخند زدم سایه غم روی چهره اش بقدری سنگین بود که نتونست جواب لبخندمو بده بهش گفتم دنیا کوتاهتر از اونیه که بخواهیم وقتمونو صرف غم کنیم .
نگاهی کرد و گفت سالهای سال مرد رویاهامو اینطور توصیف میکردم که اون فردی باایمان ،زیبا (منظورم از زیبا چهره ای مقبول )،پولدار ،خوش تیپ وخوش برخورده و همیشه از خدا می خواستم که این فرد رو سر راهم قرار بده حالا با فردی آشنا شدم که همه این خصوصیات رو داره ولی اون به این خصوصیات خیلی افتخار میکنه و دائما به رخ من میکشه مدام از زیبایی و خوش هیکلی اش صحبت میکنه از اموال و املاکش و پروژه هایی که در دست داره که البته از نظر من چهره اش خیلی زیبا نیست من این چهره رو در حد متوسط میدونم نه زیبا نه زشت .
یه روز نظرشو در مورد چهره ام پرسیدم گفت که بعضی از چهره ها زیبا هستند ولی وقتی دقیق میشی می بینی که چهره بی عیبی ندارند ولی بعضی ها در نگاه کلی زیبا نیستند ولی جزئیات چهره اشون هم عیب خاصی نداره ..تاملی کرد و ادامه داد .. چهره شما به آدم آرامش میده ...
حالم گرفته شد احساس کردم که میخواد بگه زیبا نیستی شایدم زشتی ولی روش نمیشه و منظورشو با این جملات بیان کرده . همیشه اطرافیانم اگه نمیگفتند زیبایی از اصطلاح با نمک برای توصیف چهره ام استفاده میکردند .
حالا موندم که میتونم با فردی زندگیمو شروع کنم که خیلی خودشو قبول داره یا نه
آیا اون می تونه با کسیکه چهره اشو خیلی دوست نداره ادامه بده یا خسته خواهد شد؟
میگه هر جا میره دخترا و خانواده های زیادی بهش پیشنهاد ازدواج میدن و یه جورایی خیلی پرطرفداره
میگه خیلیها به من نامه و شماره تلفن میدن .....
دلم میخواست بهش میگفتم که تموم این شرایط رو منم دارم منم تقریبا هر جایی که میرم پیشنهاد ازدواج دارم خیلی از خواستگارهایی رو که رد میکنم تا مدتی خواهش میکنند که یه فرصتی بهشون بدم که خودشونو ایده آل من کنند ولی بهش نگفتم که اگه یه روزی با هم ازدواج کردیم نسبت به من حساس نباشه خلاصه اینکه مجبورم این حرفها رو به شمای غریبه بگم ولی به کسیکه شاید یه عمر همدمم بشه نگم تا یه روز زندگیم طوفانی نشه .
وقتی حرفهاش تموم شد نفس راحتی کشید و تونست که لبخند بزنه تشکر کرد که به حرفهاش گوش کردم خداحافظی کرد و رفت کلی به حرفهاش فکر کردم و به نتیجه ای نرسیدم و نتونستم کمکش کنم ولی حق با اون بود واقعا چهره جذاب و قشنگی داشت وقتی که لبخند زد چاله ظریفی روی گونه هاش می افتاد که بانمکش میکرد اندامش هم لاغر و کشیده بود که هر کسی میپسنده
خاله
معنای لغوی : خواهر مادر
معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .
نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .
غذای مورد علاقه : آش کشک.
ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .
زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .
مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .
چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.
داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .
عمه
معنای لغوی : خواهر پدر
معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد .
نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ? – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال : عمته … ? – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ?- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/ رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی .
? – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم …
غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو .
ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک ).
زیر شاخه ها : شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد .
پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند .
چهره های معروف : عمه لیلا .
ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !)
داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است .
دایی
معنای لغوی : برادر مادر
معنای استعاره ای : هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .
نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .
غذای مورد علاقه: فسنجون .
ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .
زیر شاخه ها : زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید . پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند .
چهره های معروف : علی دایی، دایی جان ناپلئون .
ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست .
سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .
عمو
معنای لغوی : برادر پدر
معنای استعاره ای : هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .
نقش سمبلیک : یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود .
غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت .
ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .
زیر شاخه ها : زن عمو : یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید .
مشاغل کاذب : بازی در قصه های ایرانی .
چهره های معروف : عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ .
داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است
ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می
رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی
بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز
اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار
شود. در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون
اطلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتاً کاری از دست کسی
بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر
ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به شکل مناسبی به اطلاع
پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالاً پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و
لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال
تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و
سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از
شادی گفت: «پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را
می بینی! حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن
گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است. وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش
مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش
امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیست پسرم؟»
پسر حیران و گیج جواب داد: «پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از
زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطور میتوانی؟ من تمام بدنم می لرزد و
تو خونسرد نشسته ای!»
پدر گفت: «پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مأمورین هم که تمام
تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که
دیگر تکرار نخواهد شد. در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا
فکر می کنیم. الآن موقع این کار نیست. به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر
چنین امکانی را نخواهی داشت.»
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجدداً در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و
همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان
نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.