سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خرد است که آدمیان به ستیغ دانش [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
آسمان(6)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :60
بازدید دیروز :253
کل بازدید :210104
تعداد کل یاداشته ها : 243
103/7/28
1:56 ص


مشخصات مدیروبلاگ
 
شادی[164]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
ستاره سهیل آریایی Romance *** اسوه ها *** سفیر دوستی مشاوره - روانشناسی کوچه باغ شاه تور منطقه آزاد آزاد اندیشان ترانه ی زندگیم (Loyal) دهاتی نگاهی دیگر سکوت پرسروصدا سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani انتظار دلنوشته های یه دختر مهندسی متالورژِی عشق گمشده فیلسوف عاشق روح الله دلنوشته های قاصدک نسیم یاران روژمان برادران شهید هاشمی بیا ازدواج کنیم راه کمال کانون فرهنگی شهدا عشق پنهان کیهان دانلود یک نفس عمیــــــــــق مینویسم بنام خواهرم آیــــــــات .: غریـبـه :. پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان دکتر علی حاجی ستوده قافیه باران عدالت جویان نسل بیدار حقوق خانواده هگمتانه پسری ازنسل امروز خواندنی‌های جالب راجع به همه چیز بلوچی از شهرستان چابهار روزبه قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی فقط من برای تو موعود هادی درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ کلاغ پر چم مهر ME&YOU ستاره خاموش من.تو.خدا یامهدی I & YoU عشق پنهان سینوهه هو العشق خاطرات دانشجویی adamak گلیرد soheila چشم های یشمی FANTOM داستانا سرا به دنبال من اگر می آیی....... مادر ثریای کویر ایران آهنگهای بروز دنیا دوست خوب مدرسه هنر سلام خوش اومدین .: شهر عشق :. نوشته های دلم رویابین وب سایت روستای چشام (Chesham.ir) نغمه ی عاشقی وبلاگ صدف= عشق طلاست فقط برای تو all نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) بمب خنده هنوز مال منی دنیای امروز درس های زندگی نبض شاه تور من و تو جیگر نامه انجمن تربیت بدنی هیچستان Ali reza khosravi کلبه عاشقان غریبه ها کارگاه داستان متعهد



مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. برخاست و لباسهای خود را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد پس از عوض کردن لباسهایش دوباره راهی مسجد شد، دوباره در همان نقطه زمین خورد! او دوباره برخاست و خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، با مردی چراغ در دست برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه رسیدن به مسجد دوبار به زمین افتادید، از این رو چراغ آوردم تا راهتان را روشن کنم. مرد اول از او چند بار تشکر کرد و هر دو راهشان را به مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند مرد اول از مرد چراغ به دست خواست تا وارد مسجد شوند و نماز بخوانند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد. مرد اول درخواستش را دوباره تکرار کرد و دوباره همان جواب را شنید. مرد اول سؤال کرد که چرا نمی‌خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد من شیطان هستم. مرد اول با شنیدن این جواب جاخورد. شیطان در ادامه پاسخ داد: این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم .وقتی شما به خانه رفتید،خودتان را تمیز کردید و دوباره به مسجد برگشتید خدا همه گناهانتان را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن خدا همه‌ی گناهان افراد خانواده‌ات را بخشید و من ترسیدم که اگر یک بار دیگر با عث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خداوند افراد دهکده‌تان را ببخشد. بنابراین دیدم عاقلانه این است که شما را سالم به مسجد برسانم.


90/7/3::: 9:8 ص
نظر()
  
  

در پناه آفتاب، مهربان باشیم 

  زیباست اگر بتوانیم در حد توانمان به دیگری یاری برسانیم ، احساس خوبی پیدا میکنیم. احساس میکنیم هدیه کردن مهربانی ، زنده بودن قلب را اثبات میکند .   قلبی که تنها کارش خونرسانی نیست . در این زمان است که احساس آرامش به سراغمان می آید چون برای لحظه ای توانستیم برای دیگری موثر باشیم . اما ممکن است روزی فرارسدکه علفهای هرز به سراغ گل سرخ مهربانی بیایند . این علفهای هرز چیزی جز توقع داشتن نیست.   کافیست برای از میان برداشتن این علفها باور داشته باشیم ،کاری که مادرحق دیگری انجام دادیم کسی جزما قادر به انجام آن نیست و این یعنی نداشتن توقع.اگر به کسی لطف کردیم و رفتیم ، رها هستیم و این رهایی و آسودگی است که روح آدمی را تعالی میبخشد.  

   با تشکر و احترام  

 علی بهروزی فنگ شویی ایران

   www.iranfengshui.com  


  
  

سه الف کوچک لازمه سه تغییر بزرگ  

 اطمینان :

 شاید بارها و بارها این داستان را شنیده باشید که روزی اهل روستا تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند در روز مقرر همه گرد آمدند و تنها پسربچه ای در میان جمع چتری به همراه آورده بود و این همان اطمینان است. 

  ایمان

 همانند کودک یک ساله ای است که وقتی او را به هوا می اندازید می خندد چون یقین دارد که شما او را خواهید گرفت.

   امید :

 هر شب با امید به زیباییهای روز بعد و آنچه در انتظارمان خواهد بود چشمها را می بندیم در حالیکه نمیدانیم آیا فردا طلوع خورشید را خواهیم دید؟


90/7/3::: 9:5 ص
نظر()
  
  

درسهای بزرگی که میتوان از مورچه ها آموخت

 

همه ما سعی می‌کنیم که از افراد بزرگ درس زندگی بگیریم و دوست داریم رمز و راز موفقیت آنها را بدانیم. اما فراموش می‌کنیم که گاهی بزرگترین درس‌های زندگی از کوچکترین موجودات کنار ما گرفته می‌شوند.

مثلاً مورچه‌ها را در نظر بگیرید. آیا باور می‌کنید که این موجودات کوچک می‌توانند به ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟

از رفتار مورچه‌ها می‌توانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک می‌کنند.

 

1. مورچه‌ها هیچوقت تسلیم نمی شوند. آیا متوجه شده‌اید که چطور مورچه‌ها همیشه به دنبال راهی برای رد شدن از موانع هستند؟ انگشتتان را در راه یک مورچه قرار دهید و آن را دنبال او بکشانید، یا حتی روی او. مدام به دنبال راهی برای عبور از انگشت شما خواهد بود. هیچوقت یکجا نمی‌ایستد و گیج نمی‌ماند. هیچوقت دست از تلاش بر نمی‌دارد و عقب نمی‌کشد.

همه ما باید یاد بگیریم که اینچنین باشیم. همیشه موانعی در زندگی ما وجود دارد. چالش این است که دست از تلاش برنداریم و به دنبال راه‌های جایگزین برای رسیدن به اهدافمان باشیم.

2. مورچه‌ها همه تابستان به فکر زمستان هستند. داستان قدیمی گنجشک و مورچه را یادتان هست؟ در اواسط تابستان، مورچه‌ها به شدت مشغول جمع کردن آذوقه برای زمستان خود هستند—درحالیکه گنجشک برای خود خوش می‌گذراند. مورچه‌ها می‌دانند که تابستان—اوقات خوش—برای همیشه نمی‌ماند. بالاخره زمستان می‌آید. این درس خیلی خوبی است. وقتی زندگی خوب می‌شود، نباید مغرور شوید و تصور کنید که هیچوقت زندگیتان با شکست روبه‌رو نخواهد شد. با دیگران با ملاطفت و مهربانی رفتار کنید. برای روزهای سخت پس‌انداز کنید و به فکر آینده باشید. و یادتان باشد که اوقات خوب همیشه نیستند اما انسان های خوب همیشه هستند.

3. مورچه‌ها همه زمستان به فکر تابستان هستند. وقتی با سرمای طاقت‌فرسای زمستان مواجه می‌شوند، همیشه به خودشان یادآور می‌شوند که این همیشگی نخواهد بود و بالاخره تابستان فرا می‌رسد. و با اولین اشعه های خورشید تابستان، مورچه‌ها بیرون می‌آیند و آماده کار و تلاش و تفریح هستند. وقتی ناراحت و افسرده هستید و وقتی تصور می‌کنید مشکلات تمامی ندارند، خوب است که به خودتان یادآور شوید که این نیز می‌گذرد. اوقات خوش فرا می‌رسد و خیلی مهم است که همیشه رویکری مثبت به زندگی داشته باشید.

4. مورچه‌ها هرچه از توانشان برمی‌آید را انجام می‌دهند. مورچه‌ها چه مقدار غذا در تابستان جمع می‌کنند؟ هرچقدر که بتوانند! این الگوی خیلی خوبی برای کار است. هرچه که از دستتان برمی‌آید را انجام دهید. یک مورچه نگران این نیست که مورچه دیگر چقدر غذا جمع کرده است. عقب نمی‌کشد و به این فکر نمی‌کند که چرا باید اینقدر سخت تلاش کند. از حقوق کم خود هم شکایت نمی‌کند. آنها فقط سهمشان را از کار انجام می‌دهند. موقیت و خوشبختی معمولاً درنتیجه 100% به دست می‌آید—یعنی همه آنچه که در توان دارید را به کار گیرید. اگر به اطرافتان نگاه کنید، افراد موفقی را می‌بینید که با هرچه در توانشان هست زحمت می‌کشند.

پس:

1) عقب نکشید.

2) به فکر آینده باشید.

3) مثبت‌اندیش باشید.

4) تا منتهای توان خود تلاش کنید.

و یک درس دیگر هم هست که می‌توانید از مورچه‌ها یاد بگیرید. آیا می‌دانستید که مورچه‌ها می‌توانند شیئی با 20 برابر وزن خود حمل کنند؟ شاید ما هم همینطور باشیم. ما می‌توانیم سختی‌ها را به دوش بکشیم و حجم کارهای سخت و زیاد را مدیریت کنیم. دفعه بعد که چیزی موجب ناراحتیتان شد و تصور کردید که قادر به تحمل آن نیستید، دلسرد نشوید. به آن مورچه کوچک فکر کنید و یادتان باشد که شما هم می‌توانید وزن بیشتری را به دوش بکشید

ایمیلی بود از سایت مردمان


  
  

جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟- علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:- علم بهتر است یا ثروت؟- علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.- در همین

حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، - و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟- حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.-

 نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.- حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.- با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.

همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟- امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.- در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،- که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…- نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی!علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم. 

منبع:کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص142.


90/6/29::: 1:49 ع
نظر()
  
  
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ یاد بگیریم که حضورمان پیوسته تغییر مثبتی در زندگی دیگران ایجاد کند حتی با یک سلام صمیمانه :)
+ عید سعید مبعث بر همه مسلمانان جهان مبارک باد