بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید وبعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت..
بعضی آدمها جلد زرکوب دارند?بعضی جلد ضخیم،بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.
بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی آدمها ترجمه شده اند وبعضی تفسیر می شوند.بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند وبعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند. بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند وبعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.
بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند.بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند.
بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت.بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت وبعضی را توی کیف.بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند.بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی.بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند وبعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان .
از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت واز روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت
به راستی ما کدامیم؟..
گفتی دور منو خط بکش ، کشیدم حالا تو در محاصره ی منی!
هنر شمشیر اینه که یکی رو دو تا می کنه،بنازم هنر عشقو که دو تا رو یکی می کنه!
می گن لبخند ربطی به مرگ نداره ولی تو بخند تامن برات بمیرم.
سقوط زیباست اگر مقصد قلب تو باشد
کاش دوستی ما، مثل رابطه دست و چشم بود. وقتی دستت زخم می شه چشمت گریه میکنه و وقتی چشمت گریه می کنه دستت اشکشو پاک می کنه. اما حیف..
غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم.
میدونی بعضی شبا چرا زود صبح میشه؟ چون خورشید هم دلش برات تنگ میشه!
فاصله ها رونمیشه با گریه پر کرد باید بتون ریزی کرد...
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. برخاست و لباسهای خود را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد پس از عوض کردن لباسهایش دوباره راهی مسجد شد، دوباره در همان نقطه زمین خورد! او دوباره برخاست و خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، با مردی چراغ در دست برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه رسیدن به مسجد دوبار به زمین افتادید، از این رو چراغ آوردم تا راهتان را روشن کنم. مرد اول از او چند بار تشکر کرد و هر دو راهشان را به مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند مرد اول از مرد چراغ به دست خواست تا وارد مسجد شوند و نماز بخوانند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد. مرد اول درخواستش را دوباره تکرار کرد و دوباره همان جواب را شنید. مرد اول سؤال کرد که چرا نمیخواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد من شیطان هستم. مرد اول با شنیدن این جواب جاخورد. شیطان در ادامه پاسخ داد: این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم .وقتی شما به خانه رفتید،خودتان را تمیز کردید و دوباره به مسجد برگشتید خدا همه گناهانتان را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن خدا همهی گناهان افراد خانوادهات را بخشید و من ترسیدم که اگر یک بار دیگر با عث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خداوند افراد دهکدهتان را ببخشد. بنابراین دیدم عاقلانه این است که شما را سالم به مسجد برسانم.
در پناه آفتاب، مهربان باشیم
زیباست اگر بتوانیم در حد توانمان به دیگری یاری برسانیم ، احساس خوبی پیدا میکنیم. احساس میکنیم هدیه کردن مهربانی ، زنده بودن قلب را اثبات میکند . قلبی که تنها کارش خونرسانی نیست . در این زمان است که احساس آرامش به سراغمان می آید چون برای لحظه ای توانستیم برای دیگری موثر باشیم . اما ممکن است روزی فرارسدکه علفهای هرز به سراغ گل سرخ مهربانی بیایند . این علفهای هرز چیزی جز توقع داشتن نیست. کافیست برای از میان برداشتن این علفها باور داشته باشیم ،کاری که مادرحق دیگری انجام دادیم کسی جزما قادر به انجام آن نیست و این یعنی نداشتن توقع.اگر به کسی لطف کردیم و رفتیم ، رها هستیم و این رهایی و آسودگی است که روح آدمی را تعالی میبخشد.
با تشکر و احترام
علی بهروزی فنگ شویی ایران
سه الف کوچک لازمه سه تغییر بزرگ
اطمینان :
شاید بارها و بارها این داستان را شنیده باشید که روزی اهل روستا تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند در روز مقرر همه گرد آمدند و تنها پسربچه ای در میان جمع چتری به همراه آورده بود و این همان اطمینان است.
ایمان :
همانند کودک یک ساله ای است که وقتی او را به هوا می اندازید می خندد چون یقین دارد که شما او را خواهید گرفت.
امید :
هر شب با امید به زیباییهای روز بعد و آنچه در انتظارمان خواهد بود چشمها را می بندیم در حالیکه نمیدانیم آیا فردا طلوع خورشید را خواهیم دید؟