سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند آن را . . . دوایی قرار داد که پس از آن، دردی نیست و نوری که با آن ظلمتی نیست . [امام علی علیه السلام ـ در توصیف قرآن ـ]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
آسمان(6)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :6
کل بازدید :210903
تعداد کل یاداشته ها : 243
103/9/22
5:46 ع


مشخصات مدیروبلاگ
 
شادی[164]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
ستاره سهیل آریایی Romance *** اسوه ها *** سفیر دوستی مشاوره - روانشناسی کوچه باغ شاه تور منطقه آزاد آزاد اندیشان ترانه ی زندگیم (Loyal) دهاتی نگاهی دیگر سکوت پرسروصدا سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani انتظار دلنوشته های یه دختر مهندسی متالورژِی عشق گمشده فیلسوف عاشق روح الله دلنوشته های قاصدک نسیم یاران روژمان برادران شهید هاشمی بیا ازدواج کنیم راه کمال کانون فرهنگی شهدا عشق پنهان کیهان دانلود یک نفس عمیــــــــــق مینویسم بنام خواهرم آیــــــــات .: غریـبـه :. پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان دکتر علی حاجی ستوده قافیه باران عدالت جویان نسل بیدار حقوق خانواده هگمتانه پسری ازنسل امروز خواندنی‌های جالب راجع به همه چیز بلوچی از شهرستان چابهار روزبه قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی فقط من برای تو موعود هادی درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ کلاغ پر چم مهر ME&YOU ستاره خاموش من.تو.خدا یامهدی I & YoU عشق پنهان سینوهه هو العشق خاطرات دانشجویی adamak گلیرد soheila چشم های یشمی FANTOM داستانا سرا به دنبال من اگر می آیی....... مادر ثریای کویر ایران آهنگهای بروز دنیا دوست خوب مدرسه هنر سلام خوش اومدین .: شهر عشق :. نوشته های دلم رویابین وب سایت روستای چشام (Chesham.ir) نغمه ی عاشقی وبلاگ صدف= عشق طلاست فقط برای تو all نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) بمب خنده هنوز مال منی دنیای امروز درس های زندگی نبض شاه تور من و تو جیگر نامه انجمن تربیت بدنی هیچستان Ali reza khosravi کلبه عاشقان غریبه ها کارگاه داستان متعهد


بزرگ ترین امید و آرزوی هر کسی آن است که فرزندانی شاد داشته باشد. فرزندانی که وقتی به سن بزرگسالی هم می رسند، روی خط شادمانی حرکت داشته باشند.
تلاش بسیاری از مادران برای شاد کردن فرزندان تمریناتی است که در قالب خریدن یک توپ فوتبال، بردن کودک به مهد، تهیه یک شام خانوادگی و... نمود پیدا می کند. با این حال این سوال مطرح است که یک مادر برای شاد بودن خود چه تمرینی می کند. یک مادر چقدر تلاش می کند که خوشحال باشد.
کارشناسان 8 راهکار عملی را یافته اند که باعث می شود یک مادر با تمام مسئولیت ها، گرفتاری ها و خستگی ها، شادمانه زندگی کند و این انرژی حاصل از شادی را به خانواده اش نیز منتقل کند.

حفظ خود
بخش بسیار گسترده و عمده ای از استرس های فردی، مربوط به تلاش هایی است که با استانداردهای غیرممکن همراه می شود و همین مساله چون باعث شکست و ناکامی می شود این حس را در فرد تداعی می کند که او به اندازه کافی یک مادر خوب نیست، زیرا موفق نشده است آن استاندارد و چارچوبی را که در ذهن داشته به هدف نزدیک کند.
متخصصان می گویند: بسیاری از این احساسات از بی کفایتی و مقایسه با مادران و افراد دیگر به وجود می آید. گاهی نیز نتیجه یک رقابت است، رقابت هایی که به ظاهر کوچک هستند ولی در انتها اثر بزرگ ناکامی را برجا می گذارند.
مقایسه کردن زندگی خصوصی با زندگی زنان دیگر یکی از دلایل اندوهگین بودن زنان به شمار می رود.
کارشناسان می گویند: بهترین راه برای خوشحال زیستن آن است که خودتان باشید. سعی نکنید از روی نسخه زندگی دیگران کپی کنید. بهترین نسخه برای شما و فرزندتان این است که بفهمید چه چیزی خوب و به نفع خانواده شما است و چه چیزی را باید بیاموزید. به عنوان یک مادر باید نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنید و با توجه به آن سطح روحیه و شادی را در خود ارتقا بخشید.

لحظه های تنهایی
هجوم مسئولیت های گوناگون در طول روز، توجه به مشکلات مختلف و رفع آنها باعث می شود که یک مادر با تحریک پذیری عصبی زیادی در یک روز مواجه باشد. همه از او درخواست کمک دارند و او می خواهد به همه آنها پاسخ مثبت دهد، به همین علت سیستم عصبی او تحت فشار زیادی قرار می گیرد.
کارشناسان خلوت را یک ضرورت برای سلامت ذهن انسان می دانند. به همین علت آنان در نخستین گام به مادران توصیه می کنند که مدت زمانی را در آرامش و سکوت بگذرانند. این تکنیک آرام سازی و حضور در خلوت به سیستم عصبی این امکان را می دهد که بتواند خود و توان دوباره برای شنیدن را بازیابد. در این زمان سیستم عصبی ما را به یک شارژ حسی، عاطفی می رساند. ارمغان اختصاص دادن زمانی در طول هفته یا هر روز برای ارزیابی مجدد کارهای روزانه و توجه به خود، ارمغان خوشحالی به مادران است.

خانواده آرام
خارج شدن از حصار زمان و سرعت زندگی، تکنیک بسیار مهم و باارزشی است که در زندگی ماشینی و مدرن امروزه مورد توجه بسیاری از محققان قرار گرفته است.
آهسته کردن عجله های زندگی خانوادگی کلید شادی است. کم کردن سرعت در طول یک شبانه روز معنای بیشتری به فعالیت ها خواهد داد.
بسیاری از خانواده ها در طول عمر خانواده برای سرعت بخشی به امور برنامه ریزی می کنند. در حالی که برنامه ریزی برای کاهش سرعت، نگاهی به تقویم زندگی و اتصالات کوتاه و همیشگی، خانواده را در به ثمر رسیدن تصمیم گیری ها و برنامه های آتی زندگی کمک می کند.

مهمان فوری
یکی از بهترین راه ها برای شاد کردن خود آن است که گوشی تلفن را بردارید و با لبخند یک دوست قدیمی را دعوت کنید. فراخواندن یک دوست و حرکت کردن با او به احساسات دوران گذشته، یکی از بهترین منابع برای افزایش خوشحالی است.
بسیاری از مادران این منبع شادی بخش را از یاد برده اند. در
حالی که دوستان به عنوان یک منبع حمایتگر فوق العاده به شمار می روند.
متخصصان دریافته اند هنگامی که یک زن دچار سرخوردگی شده است و احساسات او تحت فشار زیادی قرار دارد در کنار دوستان قرار گرفتن او را به یک منبع امن برای بیرون ریختن مشکلات متصل می کند. این خروجی مطمئن او را به سلامت روح نزدیک می کند.
انجام تمرینات ورزشی و یا دعوت از آنان برای صرف عصرانه و پیاده روی در کنار آنان حتی در یک مسافت کوتاه انرژی بخش و شادی آفرین تلقی می شود.

یک روز خاموش
امروزه بسیاری از زنان علاوه بر کار روزمره در خانه، در بیرون از خانه نیز مشغول انجام فعالیت و کار هستند. همین مساله باعث می شود که از نظر سطح توان و انرژی احساس ضعف کنند. مادران با انجام کار بیشتر، استرس خانواده را بر دوش می کشند. به همین علت نیاز دارند که فرصتی را برای تخلیه روانی داشته باشند.
نام گذاری یک روز بدون کار امکان تفریح و شادی را به مادران خواهد داد. به همین علت با یک برنامه ریزی امکان انجام تمام کارها و امور را در روزهای قبل باید ایجاد کرد. حتی غذای مورد نیاز خانواده در روز بدون کار را باید در روز قبل پخت و آماده کرد.
برای سردرگم نشدن می توان ابتدا یک شب را با این هدف در نظر گرفت. در این فرصت اعضای خانواده دور هم جمع می شوند. در این زمان تلفن های همراه و کامپیوتر خاموش می شود. پس از آن بر این مدت افزوده می شود تا اینکه این فرصت به یک روز تبدیل شود.

علایق مشترک
بسیاری از افراد آهنگ احساسات خود را از دست داده اند و در حاشیه فعالیت های فرزندان، علایق خود را به فراموشی سپرده اند. بهترین شیوه برای از سر گرفتن آهنگ احساسات آن است که
سرگرمی ها و علایق خود را با فرزندان به اشتراک بگذارید. بودن در کنار فرزندان این فرصت را خواهد داد که مانند آنها از این علایق لذت برده و لبخند بزنید.
بازی با رنگ ها و گوش دادن موسیقی های کودکانه، دیدن کارتون های زمان کودکی و... باعث می شود که به راه های شادمانی پای بگذارید و مدل لذت بردن های کودکانه از چیزهای ساده را به یاد آورید.

تسخیر بی نظمی ها
درهم و برهم بودن و کثیف بودن خانه یکی از علل بدخلقی و ناراحتی اکثر زنان و مادران به شمار می رود. اکثر زنان این مساله را یکی از مهم ترین علل احساس ناکامی در تعقیب احساس خوشبختی و رضایت از زندگی روزانه خود دارند.
متخصصان با ارائه راهکارهای ساده و تعریف شده از سوی مادران را یکی از مهم ترین عوامل یاریگر مادران در این زمینه ارزیابی می کنند. به گونه ای که هر عضو خانواده در هر سنی که باشد با انجام امور ساده مربوط به خود مادر را یاری کند. برای مثال در دسترس بودن چوب لباسی برای کودکان، نظم و ترتیب هر روزه اتاق کودک توسط خود او... به مادر کمک خواهد کرد تا بی نظمی ها را به تسخیر خود درآورد.

برون سپاری
ارزیابی مجموعه مهارت های هر یک از اعضای خانواده و محول کردن وظایف بر اساس توانایی هایشان یکی از مهم ترین نکاتی است که باید به آن توجه کرد.
مادران ناچار نیستند که همه کارها را خود به تنهایی انجام دهند، فقط به خاطر اینکه کاری باید انجام شود. با استفاده از تعریف انعطاف پذیر بودن، امکان برون سپاری نیاز به کمک مطرح می شود. درخواست کار گروهی برای انجام امور منزل و تمیز کردن خانه، تنظیم زمان های 10 دقیقه ای و پخش موسیقی در این زمان در حالی که اعضای خانواده در کنار هم به مرتب کردن خانه و تمیز کردن آن پرداخته اند، این زمان را به فرصتی زیبا و خوشحال کننده تبدیل خواهد کرد.
ایران - ترانه ختائی

ایمیلی از سایت کدبانو :)


90/10/28::: 9:17 ص
نظر()
  
  

شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو.** ..*
*نرمش کن. بدو. کم غذا بخور**.*
*زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن**.*

*هر چند وقت یک بار نقاشی بکش**.*
*در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن**.*
*سفید بپوش.***
*آب نبات چوبی لیس بزن**.*
*بستنی قیفی بخور.***
*به کوچکتر ها سلام کن**.*
*شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس**.*
*زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش**.*
*به دوست های قدیمیت تلفن بزن**.*
*شنا کن**.*
*هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن**.*
*خواب ببین**.*
*چای بخور و برای دیگران چای دم کن**.*
*جوراب های رنگی بپوش**.*
*مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس**.*
*به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن**.*
*دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن**.*
*به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن**.*
*قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین**.*
*از خواب های بد بپر و آب بخور**.*
*به باغ وحش برو. **چرخ و فلک سوار شو.** پشمک بخور**.*
*کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده**.*
*خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس*
*بخند. چشم هات رو روی هم بگذار**.*
*شیرینی بخر.***
*با بچه ها توپ بازی کن.***
*برای خودت برنامه بریز**.*
*قبل از خواب موهات رو شانه کن.***
*به سر خودت دستی بکش**.*
*خودت رو دوست داشته باش. برای خودت دعا کن**!*

*برای خودت دعا کن که آرام باشی**.*
*وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی**.*
*تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد**.*

*برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛*
*آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره
بتابد**.*
*برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. بتوانی هم صحبتش باشی و صبح* *ها
برایش نان تازه بگیری**.*
*برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی**.*
*برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛*
*چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است**.*

*ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی**.*
*برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی* *خیلی
طولانی است.*
*خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های
خطرناکی دارد؛*
*پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیراست**.*
*برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی**.*
*چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدم بیاید،
خیلی دردناک است**.*
*هیچ وقت خودت را به مردن* *نزن**!*

*برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد**!*
*برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای که نیاز
داری بخوابی**.*
*باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.*
*بیداری هایی* *آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت**.*
*تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه*
*و بیشتر از آنچه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی بیافرین
تا دیگران هم سهمشان را بگیرند**.*
*برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی سینه ات را آلوده
کند**.*
*برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد**.*
*هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه
کنند.*
*دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره
شادمانی در قلبت داری یا نه**!!*
*اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره و به* *آسمان
نگاه کنی. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند* *از آنجا
رد بشود؛*
*آن وقت صدایش کن؛*
*به نام صدایش کن؛*
*او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟**!*
*تو صریح و ساده و رک بگو**.*
*هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیزخوبی را از تو دریغ نمی
کند
**.*
*شادمان باش. او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی. از او
کمک بگیر**.*
*از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت*
*...* *تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، دست،
آلبالو،* *لبخند،
دویدن و** ...* *عشق... بدهد**.*
*آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی* *از
این که تو زنده هستی به خودش ببالد
**!!*
* * *دیگران را فراموش نکن*


90/10/25::: 8:53 ص
نظر()
  
  

آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!
یا زمینی را که، دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد
و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
دوست من، غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم، همه خوشبختی توست
دوست من !دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کار آنهایی نیست، که خدا را دارند….
غم و اندوه ، اگر هم روزی،
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا،
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود،
که خدا هست، خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم میداد…
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد، همه زندگی ام، غرق شادی باشد…
دوست من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
معنی خوشبختی، بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه !میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر:
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست، خدا هست!
و چرا غصه؟!چرا؟


90/10/20::: 9:20 ص
نظر()
  
  

داستانی واقعی، کوتاه و آموزنده


در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی
رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى  بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد.
"رضایت کامل".

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.

معلّم کلاس سوم او در پرو نده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.

معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم  تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد.
تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون،شما امروز بوى مادرم را می دادید.

خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.

پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با  وجودى که به دروغ گفته بود  که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.

یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.

شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.
چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.

چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در  پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.


ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.

خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می
کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن
روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است !
همین امروز گرمابخش قلب یک نفر شوید... وجود فرشته ها را باور داشته باشید

و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت


90/10/19::: 11:9 ص
نظر()
  
  

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان ، به چشمه آب زلالی رسید آب به قدری گوارا بود که مرد تصمیم گرفت قمقمه چرمی اش را نیز پر کند و برای استادش ببرد.

وقتی استادش آب را نوشید از مرد جوان بسیار تشکر کرد و گفت بسیار گواراست ، مرد جوان هم خوشحال شد و رفت .

استاد مقداری از آب را به شاگرد دیگری داد که بخورد ، شاگرد آب را از دهانش بیرون ریخت و گفت که بسیار بد طعم است چطور شما به این آب گفتید گوارا؟.(آب بر اثر ماندن در ظرف چرمی طعم و بوی چرم را بخود گرفته بود)

استاد به شاگرد جدید گفت که تو آب را چشیدی و من طعم هدیه را - این آب سرشار از مهربانی و عشق بود و من هدیه ای به این گوارایی نوشیدم.

 

برای باقی عمر هیچ قیمتی نمی توان تعیین کرد چرا که به وسیله آن انسان

می تواند گذشته را جبران کند و آنچه که مرده است را زنده نگه دارد.

حضرت علی (ع)


90/10/13::: 1:35 ع
نظر()
  
  
   1   2   3      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ یاد بگیریم که حضورمان پیوسته تغییر مثبتی در زندگی دیگران ایجاد کند حتی با یک سلام صمیمانه :)
+ عید سعید مبعث بر همه مسلمانان جهان مبارک باد