تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر!!
میگم پـَـ نه پـَـ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست!!
به دوستم میگم وی پی ان داری؟ میگه واسه رد شدن از فیلترینگ میخوای
پـَـ نه پـَـ واسه رد شدن از تنگه ابو غُریب میخوام. هم سنگرام منتظرن
بچه داییم به دنیا اومده .. همه خوشحال و اینا .. مامان بزرگم برگشته
میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
پـَـ نه پـَـ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه:... نیو فولدر!!!
دارم با تلفن حرف میزنم. بابام میگه دوست دخترت بود؟
پـَـ نه پـَـ ژاک شیراک بود درمورد مناغشات اخیر خاور میانه نظرمو میخواست!!!!
پسر همسایمون تو پارک داشت بریک دنس می کرد یکی اومده بعد نیم ساعت تماشا
میگه ایشون داره میرقصه؟
گفتم: پـَـ نه پـَـ شربت خاکشیر خورده می خواد ته نشین نشه!!!!
تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـ نه پـَـ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم!!!!
یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین دوستم میگه :معتاده؟
میگم پـَـ نه پـَـ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه!!!
تو حیاط دانشگاه تو انگلیس دارم با دوستم فارسی حرف میزنم ، یارو اومده
میگه خانوم شما ایرانی هستین؟
پـَـ نه پـَـ انگلیسی هستیم فارسی یاد گرفتیم بتونیم شماعی زاده گوش بدیم!!
نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت علی دزده؟
پـَـ نه پـَـ "زوروِ " داره از دست گروهبان گارسیادر میره!!!!!
اهنگ اندی تو ماشین گذاشتیم دوستم میگه اندیه ؟
پـَـ نه پـَـ داریوشه، داره خودشه لوس میکنه بخندیم
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
بخشی از شعر سهراب سپهری
من زندگی رو خجالت زده میکنم و به همه آرزوهام میرسم .
من گذشته رو فراموش میکنم ، حال رو غنیمت می شمارم و به فردا امیدوارم هستم
خوشبختی همین الانه ،دیروز نیست ، فردا هم نیست ، نگاه کن !
من با خودم تکرار میکنم : خوشبختم ، سالمم و حال خوشی دارم .
من باور دارم که غیر ممکن ها ،ممکن خواهد شد .
من همیشه قدردان آفرینش و زیبائیهای طبیعی خدایم هستم .
من باید قدر هر چیزی رو که دارم بدونم وگرنه از دستش میدم .
مسخره ترین جمله دنیا : من لیاقتش رو ندارم. من میدونم هر مانعی در زندگیم یه جور آزمایشه .
عشق اساس زندگیه ،پس من همه رو دوست دارم .
من میدونم هدف اصلی زندگی شناخت خداونده .
زندگی زیباست کافیه خوب ببینمش .
من خوبی های دیگران رو میبینم .
هیچ وقت امید رو از کسی نمیگیرم شاید این تنها چیزیه که داره .
اگه دنبال بی عیب بگردم تنها می مونم . تنهایی نمیتونم دنیا رو عوض کنم ، ولی قسمت کوچیکی از اونو میتونم ، یعنی خودم رو !
هیچ وقت نمیگم کاشکی زندگی بهتر از این بود ، بلکه میخوام خودم بهتر از این باشم.
دخترک غمگین روی نیمکت نشسته آهسته کنارش میشینم بعد از اینکه متوجه حضورم شد بهش لبخند زدم سایه غم روی چهره اش بقدری سنگین بود که نتونست جواب لبخندمو بده بهش گفتم دنیا کوتاهتر از اونیه که بخواهیم وقتمونو صرف غم کنیم .
نگاهی کرد و گفت سالهای سال مرد رویاهامو اینطور توصیف میکردم که اون فردی باایمان ،زیبا (منظورم از زیبا چهره ای مقبول )،پولدار ،خوش تیپ وخوش برخورده و همیشه از خدا می خواستم که این فرد رو سر راهم قرار بده حالا با فردی آشنا شدم که همه این خصوصیات رو داره ولی اون به این خصوصیات خیلی افتخار میکنه و دائما به رخ من میکشه مدام از زیبایی و خوش هیکلی اش صحبت میکنه از اموال و املاکش و پروژه هایی که در دست داره که البته از نظر من چهره اش خیلی زیبا نیست من این چهره رو در حد متوسط میدونم نه زیبا نه زشت .
یه روز نظرشو در مورد چهره ام پرسیدم گفت که بعضی از چهره ها زیبا هستند ولی وقتی دقیق میشی می بینی که چهره بی عیبی ندارند ولی بعضی ها در نگاه کلی زیبا نیستند ولی جزئیات چهره اشون هم عیب خاصی نداره ..تاملی کرد و ادامه داد .. چهره شما به آدم آرامش میده ...
حالم گرفته شد احساس کردم که میخواد بگه زیبا نیستی شایدم زشتی ولی روش نمیشه و منظورشو با این جملات بیان کرده . همیشه اطرافیانم اگه نمیگفتند زیبایی از اصطلاح با نمک برای توصیف چهره ام استفاده میکردند .
حالا موندم که میتونم با فردی زندگیمو شروع کنم که خیلی خودشو قبول داره یا نه
آیا اون می تونه با کسیکه چهره اشو خیلی دوست نداره ادامه بده یا خسته خواهد شد؟
میگه هر جا میره دخترا و خانواده های زیادی بهش پیشنهاد ازدواج میدن و یه جورایی خیلی پرطرفداره
میگه خیلیها به من نامه و شماره تلفن میدن .....
دلم میخواست بهش میگفتم که تموم این شرایط رو منم دارم منم تقریبا هر جایی که میرم پیشنهاد ازدواج دارم خیلی از خواستگارهایی رو که رد میکنم تا مدتی خواهش میکنند که یه فرصتی بهشون بدم که خودشونو ایده آل من کنند ولی بهش نگفتم که اگه یه روزی با هم ازدواج کردیم نسبت به من حساس نباشه خلاصه اینکه مجبورم این حرفها رو به شمای غریبه بگم ولی به کسیکه شاید یه عمر همدمم بشه نگم تا یه روز زندگیم طوفانی نشه .
وقتی حرفهاش تموم شد نفس راحتی کشید و تونست که لبخند بزنه تشکر کرد که به حرفهاش گوش کردم خداحافظی کرد و رفت کلی به حرفهاش فکر کردم و به نتیجه ای نرسیدم و نتونستم کمکش کنم ولی حق با اون بود واقعا چهره جذاب و قشنگی داشت وقتی که لبخند زد چاله ظریفی روی گونه هاش می افتاد که بانمکش میکرد اندامش هم لاغر و کشیده بود که هر کسی میپسنده