کیست او زینب دلش هر کجا دنبال اوست
چشم زینب بهرِ او، می شود ابرِ بهار
او که باشد این چنین سوی میدان می رود
لرزه افتد بر دلِ دشمنانِ نابکار
رفته تا آب آورد بهرِ طفلانِ عطش
گر نیاید جان دهد این حرم از انتظار
شاهِ مردی و ادب، عشق و ایمان و وفا
نامش عباسِ علی، کربلا را تکسوار
از پل نامردان عبور نکن, بگذار آب تورا ببرد...
از ترس شیر به روباه پناه نبر, بگذار شیر تورا بخورد...
ببر باش و درنده ولی از کنار آهوی بی پناه به آرامی گذر کن!