چند روز پیش آقای آذرخش شعری رو خوندند که جالب بود امروز که تو پارک دیدمشون ازشون اجازه گرفتم که شعرشونو تو وبلاگم بذارم آقای دکتر فریور که اونجا بودند هم سفارش کردند که بنویسم شعر از جناب مولانای گروه خنده است
تو تصادف دو تا ماشین بیخودی و یه کاره شده اند تیکه پاره
هر کسی رد میشه اونجا میگه عیبی نداره آی چقدر خنده داره
اومده کاردان فنی با دو تا موتور سوار میگه زود بزن کنار
مال دنیا که دیگه این همه ارزش نداره آی چقدر خنده داره
مجرم و شاکی برفتند به پاسگاه پلیس حالا با کلی حدیث
رسیدن اونجا و دیدن عجب صفی داره آی چقدر خنده داره
پشت صف ایستادن و شلون شلون تا بجلو جاش خالی مارکوپلو
دیدن ای بابا تصادف که کروکی نداره آی چقدر خنده داره
شده بود آخر وقت و هر کسی رفت طرفی بدون هیچ هدفی
من رسیدم تو خونه دیدم خانوم حال نداره آی چقدر خنده داره
گفتمش باز چی شده گفت آخه این TV چه شه تو مخم سوت میکشه
میگه هر بچه حالا یه ملیون پاداش میاره آی چقدر خنده داره
...
تو گران مایه ترین تصویری
من اگر قاب تو باشم کافیست
گاه گاهی به یادت غزلی می خوانم
تا نگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست
خوبرویان همه گر با دل من خوب شوند
خوب من با همه خوبان حساب تو جداست
قاصدک شعر مرا از بر کن
برو آن گوشه باغ
سمت آن نرگس مست
و بخوان در گوشش و بگو باور کن
یک نفر یاد تو را لحظه ای از یاد نخواهد برد.
سلام
دو تا دوبیتی از آقای آذرخش براتون مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد
بهار موسم عشق است و مهر ورزیدن
اقاقیا به ترنم گرم رقصیدن
صدای قهقه پیچیده در دل لاله
بیا که تازه کنیم جان به عطر خندیدن
اینو امروز صبح تو پارک خوندیم
چه زیبا می شود بر لب تبسم
چه شادی ها رسد بر جان مردم
بگو بر چهره اخمو کجایی
که بینی چهره شاد تبسم